رمان عشق سیاه و سفید...! part:۳۰
(کیونگ از اتاق خارج میشه ا/ت داخل اتاق میمونه)
(کیونگ سینو رو صدا میکنه(همون ندیمه))
کیونگ: سینووووو(داد)
سینو: ب.. بله ارباب....
کیونگ: بیا این دستو دا چلفتیو جمع کن! کارمون تموم شد! اتاقشم روبروی اتاق خودته....
سینو: چ.. چشم
(سینو: واااییی معلوم نیس با اون دختره ی بیچاره چیکار کرده صدای جیغش همه جای عمارت پخش شد همه متوجه صداش شدن...)
(سینو از پله ها میره بالا و کیونگ میره اتاقش.... سینو وارد اتاق میشه و تعجب میکنه...)
سینو:وااییی خانم حالتون خوبه؟!
(ا/ته ی بیچاره اصن حال بلند شدنو راه رفتن نداره و باز همون مرده ی متحرکه)
(سینو به ا/ته کمک میکنه که بلند شه و ا/ته اروم گریه میکنه....سینو ا/ته رو تا اتاقش میرسونه و مینشونتش رو تختش و بعد لباساشو در میاره جوری که با لباس زیره و سینو میره از پایین یه سطل ابو دستمال میاره و بدن خونیشو پاک میکنع و روی زخماش چسب زخم میزنه... و لباس ندیمه ای تنش میکنه....)
سینو: وایییی خانم سرتونو یادم رفت سرتونم خون میاد اونم پانسمان کنم....
ا/ت: س... سرم؟!(خودش متوجه نبود و لکنت داشت)
سینو: بله خانم خون میاد الان پانسمان میکمنمش...
(سرشو پانسمان میکنه موهاشو شونه میزنه و میبندع)
سینو: خوب خانم تموم شد...
ا/ت:بهم نگو خانم راحت باش...
سینو: میتونم ازت سوال بپرسم؟!
ا/ت:(یه عاحی از درد دل میکشه و میگه:....) اوم بگو..
سینو: اسمت چیه؟!
ا/ت: اسمم ا/تس
سینو: چند سالتع؟!
ا/ت: ۱۸
سینو: خیلی سنت کمه واسه کتک خوردن و تحمل این همه ضربع ها دلم واست میسوزه....
ا/ت:(عاحی میکشه)
سینو: تو چیه ارباب میشی!!؟
ا/ت: اول دوست دخترش بود البته تا ساعت های پیش ولی.... الان نه..!(ناراحتهو سرشو انداخته پایین)
*قسمت پایانی فصل اول*منتظر فصل دوم باشید! 🙂🤌🏻
(کیونگ سینو رو صدا میکنه(همون ندیمه))
کیونگ: سینووووو(داد)
سینو: ب.. بله ارباب....
کیونگ: بیا این دستو دا چلفتیو جمع کن! کارمون تموم شد! اتاقشم روبروی اتاق خودته....
سینو: چ.. چشم
(سینو: واااییی معلوم نیس با اون دختره ی بیچاره چیکار کرده صدای جیغش همه جای عمارت پخش شد همه متوجه صداش شدن...)
(سینو از پله ها میره بالا و کیونگ میره اتاقش.... سینو وارد اتاق میشه و تعجب میکنه...)
سینو:وااییی خانم حالتون خوبه؟!
(ا/ته ی بیچاره اصن حال بلند شدنو راه رفتن نداره و باز همون مرده ی متحرکه)
(سینو به ا/ته کمک میکنه که بلند شه و ا/ته اروم گریه میکنه....سینو ا/ته رو تا اتاقش میرسونه و مینشونتش رو تختش و بعد لباساشو در میاره جوری که با لباس زیره و سینو میره از پایین یه سطل ابو دستمال میاره و بدن خونیشو پاک میکنع و روی زخماش چسب زخم میزنه... و لباس ندیمه ای تنش میکنه....)
سینو: وایییی خانم سرتونو یادم رفت سرتونم خون میاد اونم پانسمان کنم....
ا/ت: س... سرم؟!(خودش متوجه نبود و لکنت داشت)
سینو: بله خانم خون میاد الان پانسمان میکمنمش...
(سرشو پانسمان میکنه موهاشو شونه میزنه و میبندع)
سینو: خوب خانم تموم شد...
ا/ت:بهم نگو خانم راحت باش...
سینو: میتونم ازت سوال بپرسم؟!
ا/ت:(یه عاحی از درد دل میکشه و میگه:....) اوم بگو..
سینو: اسمت چیه؟!
ا/ت: اسمم ا/تس
سینو: چند سالتع؟!
ا/ت: ۱۸
سینو: خیلی سنت کمه واسه کتک خوردن و تحمل این همه ضربع ها دلم واست میسوزه....
ا/ت:(عاحی میکشه)
سینو: تو چیه ارباب میشی!!؟
ا/ت: اول دوست دخترش بود البته تا ساعت های پیش ولی.... الان نه..!(ناراحتهو سرشو انداخته پایین)
*قسمت پایانی فصل اول*منتظر فصل دوم باشید! 🙂🤌🏻
۲۵.۵k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.