فیک 《مافیای پنهان》part 31
کوک : ات اشتباه بزرگی کردی که اینو انتخاب کردی حالاعم باهاش برو خودت پشیمون میشی
ات : عزیزم پاشو بابد بریم بیمارستان
پرش زمانی به ۳ ساعت بعد
پرستار : عملش موفقیت امیز بود تا چند ساعت دیگه میتونه مرخص شه
ات : خیلی ممنونم میتونم ببینمش
پرستار : بله حتما بفرمایید
ات : تهیونگ حالت خوبه درد داری ؟
ته : خوبم نگران نباش و ازت معذرت میخوام که همه چیو از اول بهت نگفتم من یه ترسوام که میترسیدم از دستت بدم
ات : درکت میکنم گفتنش حتما برات راحت نبوده هروقت خواستی میتونی بهم بگی من سرزنشت نمیکنم
ته : به نظرم بهتره که ازین دیر تر نشه میخوام همه چیو برات توضیح بدم ولی لطفا شوکه نشو
ات : اوهوم باشه
ته : ببین من مافیا اسلحه و مواد مخدرم که یه بارم بخاطر پدرم مجبور شدم معامله ی برده انجام بدم
ات : چی برده ؟
ته : اما سریعا اونارو بعد خرید ازاد کردم الانم من جزو بزرگترین مافیا های اسلحه و صلاحم اون اتفاقی هم که قبلا بین منو کوک افتاده در مورد یه دختره که جونگ کوک عاشقش بود و اون دختر توسط ادمای پدرش کشته شد و چون منو پدرش به هم نزدیک بودیمو کارامون باهم بود فکر میکرد که تقصیر منه ولی در اصل تقصیر من نبود من از قبلش میدونستم و میخواستم پدرشو متقاعد کنم که اون کارو نکنه ولی چون اون دختر از نظر پدرش سطح پایین بود کشته شد و من از قبل میدونستمو بهش نگفتم چون میدونستم اسیب میبینه و بعدش یه اتفاق بد افتاد اون پدرشو کشت تو سن کم که به زندانم رفت بخاطرش اما بعدش به شدت اسیب دید و جونگ کوک دیگه بعد اون دختر عاشق کسی نشد به جز الان
ات: منظورت چیه ؟
ببخشید میدونم خیلی دیر شد 😶
ات : عزیزم پاشو بابد بریم بیمارستان
پرش زمانی به ۳ ساعت بعد
پرستار : عملش موفقیت امیز بود تا چند ساعت دیگه میتونه مرخص شه
ات : خیلی ممنونم میتونم ببینمش
پرستار : بله حتما بفرمایید
ات : تهیونگ حالت خوبه درد داری ؟
ته : خوبم نگران نباش و ازت معذرت میخوام که همه چیو از اول بهت نگفتم من یه ترسوام که میترسیدم از دستت بدم
ات : درکت میکنم گفتنش حتما برات راحت نبوده هروقت خواستی میتونی بهم بگی من سرزنشت نمیکنم
ته : به نظرم بهتره که ازین دیر تر نشه میخوام همه چیو برات توضیح بدم ولی لطفا شوکه نشو
ات : اوهوم باشه
ته : ببین من مافیا اسلحه و مواد مخدرم که یه بارم بخاطر پدرم مجبور شدم معامله ی برده انجام بدم
ات : چی برده ؟
ته : اما سریعا اونارو بعد خرید ازاد کردم الانم من جزو بزرگترین مافیا های اسلحه و صلاحم اون اتفاقی هم که قبلا بین منو کوک افتاده در مورد یه دختره که جونگ کوک عاشقش بود و اون دختر توسط ادمای پدرش کشته شد و چون منو پدرش به هم نزدیک بودیمو کارامون باهم بود فکر میکرد که تقصیر منه ولی در اصل تقصیر من نبود من از قبلش میدونستم و میخواستم پدرشو متقاعد کنم که اون کارو نکنه ولی چون اون دختر از نظر پدرش سطح پایین بود کشته شد و من از قبل میدونستمو بهش نگفتم چون میدونستم اسیب میبینه و بعدش یه اتفاق بد افتاد اون پدرشو کشت تو سن کم که به زندانم رفت بخاطرش اما بعدش به شدت اسیب دید و جونگ کوک دیگه بعد اون دختر عاشق کسی نشد به جز الان
ات: منظورت چیه ؟
ببخشید میدونم خیلی دیر شد 😶
۱۶.۳k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.