مافیای من part 17
کوک: ب. ی. ب. ی گرل قرار شد..(هنوز نمیرسیم)
لونا: عهههه این کچل چرا جای قاضی نشسته برین بگیرینش
سرباز: خانم محترم. شما افتادین روی جناب قاضی و دستیارشون
شوگا: چی؟؟؟
لونا تو ذهنش: خدایا کره ای هاچجوری احترام میزارن چی بگم حالا
شوگا: خب حالا میخواین چیکار کنین؟
قاضی: باید به مدت یکسال برین زندان
لونا: خب چرا مگه من چیکار یعنی ما چیکار کردیم
شوگا: من رو جمع نکن با خودت
لونا: چرا؟؟
شوگا: تو بازی رو گفتی
لونا: میخواستی قبول نکنی(سرباز ها دستاشون رو میگیرن) هی چیکار میکنی نکننن
ــ ــ ــ ــ ــ ــ
(چند ساعت پیش)
دکتر: یک لحظه بیاین
کوک: بله
دکتر: معدشونو شست و شو دادیم اما بازم حالشون بده من و همکار هام یک چکاپ ازشون گرفتیم که دیدیم خانوم لانا حامله است
کوک: چییی واقعا(ذوق) جنسیتش چیه
دکتر: دوقلو هست یک دختر و یک پسر
کوک: واووو عالیه
دکتر: بله مبارک باشه
کوک: دکتر یک لحظه
دکتر: جانم
کوک: فقط بهش نگین میخوام سوپرایزش بکنم
دکتر: باشه
کوک: بازم ممنون که نگفتین
دکتر: خواهش میکنم
(زمان حال)
لانا: چیشد نگرانم نکنین
کوک: قرار شد تو هیچکارت نشه
لانا: چرا؟
کوک: چون هیچ مرگت نزده
لانا: عه بیشعور (بلند شد)
کوک: واستا واستا چیشد بچه
لانا: کدوم بچه
کوک: هیچی حال تورو میگفتم
لانا: اها
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
لونا: هعییی زندگیه بی مصرف این همه مامان بابام پول دادن بیایم اینجا فقط بخاطره اینکه از دستم راحت بشن حالا هم لانا رفت ازدواج کرد منم ول کرد روی اسمونا که الانم اینجام
شوگا: با خودت حرف میزنی
لونا: اره دوست دارم(سرد)
کوک: سلام بچه ها
لونا: برو دنبال زنت بهتره
کوک: خود لانا گفت بیام پیشتون تا تنها نباشین(داره قفل کلید رو باز میکنه)
شوگا: کلید دستت چیکار میکنه
کوک: یادتون رفته مثلا مافیام ها.. یک خبر خوب دارم لونا
لونا: خب
کوک: داری خاله میشی
لونا: برو باو.. چییی جدی
کوک: اره
لونا: لانا میدونه
کوک: نه میخوام براش سوپرایز درست کنم و همونجا بهش بگم
لونا: من یک نقشه دارم.....
باز 😐🖤I have nothing more to say🖤😐
لونا: عهههه این کچل چرا جای قاضی نشسته برین بگیرینش
سرباز: خانم محترم. شما افتادین روی جناب قاضی و دستیارشون
شوگا: چی؟؟؟
لونا تو ذهنش: خدایا کره ای هاچجوری احترام میزارن چی بگم حالا
شوگا: خب حالا میخواین چیکار کنین؟
قاضی: باید به مدت یکسال برین زندان
لونا: خب چرا مگه من چیکار یعنی ما چیکار کردیم
شوگا: من رو جمع نکن با خودت
لونا: چرا؟؟
شوگا: تو بازی رو گفتی
لونا: میخواستی قبول نکنی(سرباز ها دستاشون رو میگیرن) هی چیکار میکنی نکننن
ــ ــ ــ ــ ــ ــ
(چند ساعت پیش)
دکتر: یک لحظه بیاین
کوک: بله
دکتر: معدشونو شست و شو دادیم اما بازم حالشون بده من و همکار هام یک چکاپ ازشون گرفتیم که دیدیم خانوم لانا حامله است
کوک: چییی واقعا(ذوق) جنسیتش چیه
دکتر: دوقلو هست یک دختر و یک پسر
کوک: واووو عالیه
دکتر: بله مبارک باشه
کوک: دکتر یک لحظه
دکتر: جانم
کوک: فقط بهش نگین میخوام سوپرایزش بکنم
دکتر: باشه
کوک: بازم ممنون که نگفتین
دکتر: خواهش میکنم
(زمان حال)
لانا: چیشد نگرانم نکنین
کوک: قرار شد تو هیچکارت نشه
لانا: چرا؟
کوک: چون هیچ مرگت نزده
لانا: عه بیشعور (بلند شد)
کوک: واستا واستا چیشد بچه
لانا: کدوم بچه
کوک: هیچی حال تورو میگفتم
لانا: اها
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
لونا: هعییی زندگیه بی مصرف این همه مامان بابام پول دادن بیایم اینجا فقط بخاطره اینکه از دستم راحت بشن حالا هم لانا رفت ازدواج کرد منم ول کرد روی اسمونا که الانم اینجام
شوگا: با خودت حرف میزنی
لونا: اره دوست دارم(سرد)
کوک: سلام بچه ها
لونا: برو دنبال زنت بهتره
کوک: خود لانا گفت بیام پیشتون تا تنها نباشین(داره قفل کلید رو باز میکنه)
شوگا: کلید دستت چیکار میکنه
کوک: یادتون رفته مثلا مافیام ها.. یک خبر خوب دارم لونا
لونا: خب
کوک: داری خاله میشی
لونا: برو باو.. چییی جدی
کوک: اره
لونا: لانا میدونه
کوک: نه میخوام براش سوپرایز درست کنم و همونجا بهش بگم
لونا: من یک نقشه دارم.....
باز 😐🖤I have nothing more to say🖤😐
۶.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.