سناریو درخواستی
#سناریو_درخواستی
موضوع«وقتی ازشون بزرگتری و دوست دارن و صدات میکنن مامی»
بلوبری:تازه از سرکار اومده بودی خونه و خسته رو کاناپه دراز کشیدی،از اینه خبری از نامجون نبود که بیاد اذیتت کنه تعجب کردی که دیدی یه صدایی از بالا میاد
𝐍𝐚𝗺𝐢:لتسگو دین دین دین دین......لتسگووووو پدصگگگ
که با دادش از ترس رفتی رو هوا
𝐚.𝐭:یواش تر
با صدا سریع پله هارو طی کردو اومد پیشت
𝐍𝐚𝗺𝐢:بالاخره برگشتی..مامی
با کلمه ای آخرش گفت زدی زیر خنده
𝐚.𝐭:آره برگشتم
که اومد نزدیکت و خواست بغلت کنه که گفتی
𝐚.𝐭:یاا موهات خیسه الان خیس میشمم
و رفتی سمت اتاقتون،که با حالت خنده نگات کرد
𝐍𝐚𝗺𝐢:مامیییی
از رفتارش خندت گرفت،رفتی کنارش و با خنده
𝐚.𝐭:میدونم گلدونمو شکوندی پس بیخیال شوو
که با تعجب بهت خیره شدو یه لبخند ضایع زد
𝐚.𝐭:عههه اینطوریهه؟منم کتاب مورد علاقتو آتیش میزنممم
-
بلوبری:رفته بودی بیرون که دیدی گوشیت زنگ خورد
با خوندن اسمش لبخندی رو لبات شکل گرفت
از دوستت معذرت خواهی کردی و رفتی کنار تر تا راحت تر با جین صحبت کنی
𝐚.𝐭:سلام عزیزم
که دیدی با حالت عصبی گفت
𝐣𝐢𝐧:یااا مگه تو مامی من نیستییی پس غذات کوو؟
که با خنده گفتی
𝐚.𝐭:عامم خب میدونی مامی یکم سرش شلوغ بود
با حالت کیوت گفت
𝐣𝐢𝐧:پس امشب برام یه غذای خوشمزه بپز
با لبخند به صفحه گوشی خیره شدیو گفتی
𝐚.𝐭:چشم عزیزم
با لب*ش برات بوس فرستاد و قطع کرد
بقیه درحال اماده شدنن.....
موضوع«وقتی ازشون بزرگتری و دوست دارن و صدات میکنن مامی»
بلوبری:تازه از سرکار اومده بودی خونه و خسته رو کاناپه دراز کشیدی،از اینه خبری از نامجون نبود که بیاد اذیتت کنه تعجب کردی که دیدی یه صدایی از بالا میاد
𝐍𝐚𝗺𝐢:لتسگو دین دین دین دین......لتسگووووو پدصگگگ
که با دادش از ترس رفتی رو هوا
𝐚.𝐭:یواش تر
با صدا سریع پله هارو طی کردو اومد پیشت
𝐍𝐚𝗺𝐢:بالاخره برگشتی..مامی
با کلمه ای آخرش گفت زدی زیر خنده
𝐚.𝐭:آره برگشتم
که اومد نزدیکت و خواست بغلت کنه که گفتی
𝐚.𝐭:یاا موهات خیسه الان خیس میشمم
و رفتی سمت اتاقتون،که با حالت خنده نگات کرد
𝐍𝐚𝗺𝐢:مامیییی
از رفتارش خندت گرفت،رفتی کنارش و با خنده
𝐚.𝐭:میدونم گلدونمو شکوندی پس بیخیال شوو
که با تعجب بهت خیره شدو یه لبخند ضایع زد
𝐚.𝐭:عههه اینطوریهه؟منم کتاب مورد علاقتو آتیش میزنممم
-
بلوبری:رفته بودی بیرون که دیدی گوشیت زنگ خورد
با خوندن اسمش لبخندی رو لبات شکل گرفت
از دوستت معذرت خواهی کردی و رفتی کنار تر تا راحت تر با جین صحبت کنی
𝐚.𝐭:سلام عزیزم
که دیدی با حالت عصبی گفت
𝐣𝐢𝐧:یااا مگه تو مامی من نیستییی پس غذات کوو؟
که با خنده گفتی
𝐚.𝐭:عامم خب میدونی مامی یکم سرش شلوغ بود
با حالت کیوت گفت
𝐣𝐢𝐧:پس امشب برام یه غذای خوشمزه بپز
با لبخند به صفحه گوشی خیره شدیو گفتی
𝐚.𝐭:چشم عزیزم
با لب*ش برات بوس فرستاد و قطع کرد
بقیه درحال اماده شدنن.....
۱۱.۴k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.