qart 9
qart 9
خیال تو
جونگکوک:خوب.... من هنوزم عین دیوونه ها عاشقتم دیگه نمیتونم تحمل کنم صبر منم یه حدی داره
همینجوری تو شوک بودم میخواسم بگم منم هنوز عاشقتم که یهو لباشو گذاشت روی لبام دستاشو دور کمرم حلقه کرد منم دستمو دور گردنش حلقه کردمو همراهیش کردم
جونگکوک :عاشقتم
سانا :منم همینطور
جونگکوک: دلم برا لبات تنگ شده بود
(با خنده)
سانا:یااا کاری نکن به لبای خودمم حسودی کنم
جونگکوک:هه هه هه (خنده)
چند دیقه ای گذشت دوباره لبای همو بوسیدیم
بعد نشستیم تا دوباره حرف بزنیم همینطوری که دستای همو گرفته بودیم حرف میزدیم
جونگکوک:خوب بگو ببینم دلیل ازدواجت با
یونگ هو چی بود؟
سانا:خوب اون موقعه ای که با تو کات کردم بخاطر این نبود که دوست نداشتم پدرم داشت ورشکست میشد و تنها یونگ هو میتونست کمکمون کنه و اون لعنتی از این قضیه سواستفاده کرد و گفت فقط اگه من باهاش ازدواج کنم به پدرم کمک میکنه منم بخاطر پدرم چاره ای جز قبول کردن نداشتم
جونگکوک:باورم نمیشه اون عوضی (با اعصبانیت)
سانا:ولی دیگه مهم نیس مهم اینکه ما دوباره باهمیم
جونگکوک:درسته ولی یه مشکلی داریم
سانا:چه مشکلی؟
جونگکوک: ویون حاملس
سانا:چی!!
جونگکوک: درسته من چندباری باهاش سکس کردم ولی هیچوقت توش خالی نکردم تنها کسی که توش خالی کردم تو بودی بخاطر همین مطمئنم بچه مال من نیس
سانا:یااا حالا مجبوری اینارو بگی
جونگکوک ببخشید نفسم(با خنده شیطنت امیز)
سانا:خوب تو باید یجوری اینو صابت کنیم یونگ هو و ویون رو از زندگیمون حذف کنیم تا بتونیم دوباره باهم باشیم البته فک نکنم بیرون کردن یونگ هو از زندگیمون به این راحتیا باشه
جونگکوک: نگران نباش من یه نقشه ای تو سرم دارم عشقم
سانا:چی
کل نقشرو برا سانا تعریف کردم بعد اینکه شب شد سانارو بردم گذاشتم نزدیکای خونشون تا بره خونه برا اینکه یونگ هو نبینه مستقیم نبردمش جلو در
ویو سانا
(درو باز کردم رفتم تو با چیزی که دیدم شوکه شدم............
خیال تو
جونگکوک:خوب.... من هنوزم عین دیوونه ها عاشقتم دیگه نمیتونم تحمل کنم صبر منم یه حدی داره
همینجوری تو شوک بودم میخواسم بگم منم هنوز عاشقتم که یهو لباشو گذاشت روی لبام دستاشو دور کمرم حلقه کرد منم دستمو دور گردنش حلقه کردمو همراهیش کردم
جونگکوک :عاشقتم
سانا :منم همینطور
جونگکوک: دلم برا لبات تنگ شده بود
(با خنده)
سانا:یااا کاری نکن به لبای خودمم حسودی کنم
جونگکوک:هه هه هه (خنده)
چند دیقه ای گذشت دوباره لبای همو بوسیدیم
بعد نشستیم تا دوباره حرف بزنیم همینطوری که دستای همو گرفته بودیم حرف میزدیم
جونگکوک:خوب بگو ببینم دلیل ازدواجت با
یونگ هو چی بود؟
سانا:خوب اون موقعه ای که با تو کات کردم بخاطر این نبود که دوست نداشتم پدرم داشت ورشکست میشد و تنها یونگ هو میتونست کمکمون کنه و اون لعنتی از این قضیه سواستفاده کرد و گفت فقط اگه من باهاش ازدواج کنم به پدرم کمک میکنه منم بخاطر پدرم چاره ای جز قبول کردن نداشتم
جونگکوک:باورم نمیشه اون عوضی (با اعصبانیت)
سانا:ولی دیگه مهم نیس مهم اینکه ما دوباره باهمیم
جونگکوک:درسته ولی یه مشکلی داریم
سانا:چه مشکلی؟
جونگکوک: ویون حاملس
سانا:چی!!
جونگکوک: درسته من چندباری باهاش سکس کردم ولی هیچوقت توش خالی نکردم تنها کسی که توش خالی کردم تو بودی بخاطر همین مطمئنم بچه مال من نیس
سانا:یااا حالا مجبوری اینارو بگی
جونگکوک ببخشید نفسم(با خنده شیطنت امیز)
سانا:خوب تو باید یجوری اینو صابت کنیم یونگ هو و ویون رو از زندگیمون حذف کنیم تا بتونیم دوباره باهم باشیم البته فک نکنم بیرون کردن یونگ هو از زندگیمون به این راحتیا باشه
جونگکوک: نگران نباش من یه نقشه ای تو سرم دارم عشقم
سانا:چی
کل نقشرو برا سانا تعریف کردم بعد اینکه شب شد سانارو بردم گذاشتم نزدیکای خونشون تا بره خونه برا اینکه یونگ هو نبینه مستقیم نبردمش جلو در
ویو سانا
(درو باز کردم رفتم تو با چیزی که دیدم شوکه شدم............
۲۵.۸k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.