رمان
صبح روز بعد
وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم یک ربع از کلاسم گذشته سریع به سمت کلاس داشتم حرکت می کردم که یهو با یه نفر برخورد کردم چشم های سبز رنگ و مو های مشکی داشت
هری:حالت خوبه
با صدا آرومی گفتم:ممنون خوبم
دوستمو برای دست دادن دراز کردم
ا/ت:سلام من ا/ت هستم
اون هم با من دست داد و گفت
هری:منم هری پاترم
برام اسم آشنایی بود همونی که دیشب راجبش حرف میزدند سعی می کردم به یاد بیارم که دقیق راجبش چی میگفتند ازش پرسیدم
ا/ت:از کدوم گروهی؟
هری:گیریفیندور
ا/ت:منم اسلیترین
از گفتنش خجالت میکشیدن نمیدونم بقیه راجب اسلیترین چی فکر می کنن من ازشون بدی ندیدم
ا/ت:بعدن میبینمت هری
و به سمت کلاس رفتم وقتی به کلاس معجون رسیدم قلب تند تند میزد پرفسور اسنیپ خیلی سختگیره بهش چی بگم وارد کلاس شدم سرم رو پایین انداخته بودم و به سمت جایی خالی میرفتم
ا/ت:ببخشید پرفسور یکم دیر اومد
نگاه های زیادی رو خودم حس میکردم ولی باز هم اهمیت ندادم نمی خواستم با کسی چشم تو چشم بشم...
بعد از ظهر برای تنبیه به دفتر پرفسور اسنیپ رفتم
و همراهش به انبار قدیمی معجون هایی رفتم که مجبور بودم تمیز کنم اونجا باز اون پسر مو یخی رو دیدم از پرفسور پرسیدن
ا/ت:اینجا چیکار میکنه
اسنیپ:دراکو مالفوی کلاس رو پیچوند و وقت خود رو به ولگردی تو راهرو گذرونده
هردو وارد انبار شدیم دارکو یه گوشه نشست
ا/ت:میخوای همینجا بشینی من بخاطر دیر رفتن سر کلاس تنبیه شدم ولی تو کلاس رو پیچوندی
دراکو:من به اون کلاس مسخره نیاز ندارم
این پارت خوب نشد
پارت بعدم میزارم
وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم یک ربع از کلاسم گذشته سریع به سمت کلاس داشتم حرکت می کردم که یهو با یه نفر برخورد کردم چشم های سبز رنگ و مو های مشکی داشت
هری:حالت خوبه
با صدا آرومی گفتم:ممنون خوبم
دوستمو برای دست دادن دراز کردم
ا/ت:سلام من ا/ت هستم
اون هم با من دست داد و گفت
هری:منم هری پاترم
برام اسم آشنایی بود همونی که دیشب راجبش حرف میزدند سعی می کردم به یاد بیارم که دقیق راجبش چی میگفتند ازش پرسیدم
ا/ت:از کدوم گروهی؟
هری:گیریفیندور
ا/ت:منم اسلیترین
از گفتنش خجالت میکشیدن نمیدونم بقیه راجب اسلیترین چی فکر می کنن من ازشون بدی ندیدم
ا/ت:بعدن میبینمت هری
و به سمت کلاس رفتم وقتی به کلاس معجون رسیدم قلب تند تند میزد پرفسور اسنیپ خیلی سختگیره بهش چی بگم وارد کلاس شدم سرم رو پایین انداخته بودم و به سمت جایی خالی میرفتم
ا/ت:ببخشید پرفسور یکم دیر اومد
نگاه های زیادی رو خودم حس میکردم ولی باز هم اهمیت ندادم نمی خواستم با کسی چشم تو چشم بشم...
بعد از ظهر برای تنبیه به دفتر پرفسور اسنیپ رفتم
و همراهش به انبار قدیمی معجون هایی رفتم که مجبور بودم تمیز کنم اونجا باز اون پسر مو یخی رو دیدم از پرفسور پرسیدن
ا/ت:اینجا چیکار میکنه
اسنیپ:دراکو مالفوی کلاس رو پیچوند و وقت خود رو به ولگردی تو راهرو گذرونده
هردو وارد انبار شدیم دارکو یه گوشه نشست
ا/ت:میخوای همینجا بشینی من بخاطر دیر رفتن سر کلاس تنبیه شدم ولی تو کلاس رو پیچوندی
دراکو:من به اون کلاس مسخره نیاز ندارم
این پارت خوب نشد
پارت بعدم میزارم
۶۱۷
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.