سفر به گذشته p5
پرش زمانی به شب
ویو سوجین
شب رو رفتم به اقامت گاهم و منتظر کوک موندم دلم میخواد به اسم صداش کنم امیدوارم اون مشکلی نداشته باشه
رفتم تو اتاقم و نشستم و به روبه رو خیزه شدم که بانو سو ورود پادشاه رو اعلام کردن و کوک اومد داخل و روبه روم نشست
-سلام بر پرنسس زیبای من
+سلام کوکی
-کوکی؟
+اوهوم اینجوری دوست دارم صدات کنم (کیوت)
-ایی قلبم
+پ.... پادشاه خوبین طبیب خبر کنم؟(چه زود نگران میشه 😂)
-خنده نه لازم نیست از کیوت بودن تو قلبم به لرزه افتاد
+هوففف نگران شدما
-که ملکه ی من نگران شده هومم؟
+خ.... خب
حرف سوجین با لبای گرم پادشاهش قطع شد و وقتی حرفش قطع شد همراهیش کرد و سکوت کرد و بعد دومین از هم جدا شدن
+اخخ
-سوجین؟ خوبی؟
+دل... دلم نمیتونم نفس بکشم از پریروز تالا اینجوری میشم
-بزار برم طبیب خبر کنم
+ن.. نه نمیخواد خوبم
-چیچیو نمیخوای اگه طوریت بشه چی
+........
کوک رفت طبیب خبر کنه و طبیب هم اومد ملکه رو معاینه کرد و گفت..........
شرایط نداره الان مینویسم
ویو سوجین
شب رو رفتم به اقامت گاهم و منتظر کوک موندم دلم میخواد به اسم صداش کنم امیدوارم اون مشکلی نداشته باشه
رفتم تو اتاقم و نشستم و به روبه رو خیزه شدم که بانو سو ورود پادشاه رو اعلام کردن و کوک اومد داخل و روبه روم نشست
-سلام بر پرنسس زیبای من
+سلام کوکی
-کوکی؟
+اوهوم اینجوری دوست دارم صدات کنم (کیوت)
-ایی قلبم
+پ.... پادشاه خوبین طبیب خبر کنم؟(چه زود نگران میشه 😂)
-خنده نه لازم نیست از کیوت بودن تو قلبم به لرزه افتاد
+هوففف نگران شدما
-که ملکه ی من نگران شده هومم؟
+خ.... خب
حرف سوجین با لبای گرم پادشاهش قطع شد و وقتی حرفش قطع شد همراهیش کرد و سکوت کرد و بعد دومین از هم جدا شدن
+اخخ
-سوجین؟ خوبی؟
+دل... دلم نمیتونم نفس بکشم از پریروز تالا اینجوری میشم
-بزار برم طبیب خبر کنم
+ن.. نه نمیخواد خوبم
-چیچیو نمیخوای اگه طوریت بشه چی
+........
کوک رفت طبیب خبر کنه و طبیب هم اومد ملکه رو معاینه کرد و گفت..........
شرایط نداره الان مینویسم
۴.۷k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.