U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_¹ ^U
جونگکوک ویو
امروز عموم اینا از مسافرت برمیگردن دلم برای ا.ت تنگ شده،دلم برای اوپا گفتناش هم تنگ شده،همینطور دلم برای کیوت بازیاش.... بزارید صادقانه توضیح بدم من عاشق دختر عموم شدم یعنی ا.ت، هیچکس اینو نمیدونه ما با عموم اینا داخل یه عمارت بزرگ زندگی میکنیم که عموم اینا رفتن مسافرت و منو بابام بخواطر کارای باند نرفتیم اینم بگم که باند ما و عموم یکی هست بلخره عموم اینا میخوان بعد ۲ هفته برگردن سئول این دوهفته دوری از ا.ت برام مثل ۲ سال گذشت..... نزدیکای ساعت ۵ عصر بود رفتم حمام و بعد چند مین اومدم بیرون یه دست لباس از داخل کمد در اوردم و پوشیدم و موهامو خشک کردم و حالت دادم و عطرمو زدم و رقتم داخل سالن پیش بابام و مامانم که بعد چند دقیقه زنگ عمارت به صدا در اومد خدمتکار درو باز کرد که عموم و زن عموم و ا.ت توی چهارچوب در نمایان شدن همین که وارد شدن ا.ت پرید بغلم و سفت بغلم کرد منم بغلش کردم.....
ا.ت: اوپا دلم برات تنگ شده بود
جونگکوک: منم همینطور
ا.ت از جونگکوک جدا شد و با زن عمو و عموش سلام کرد
ا.ت: جونگکوک اوپا.. من کلی برات سوغاتی اوردم
جونگکوک: ا.ت تو دیگه داره ۲۰ سالت میشه بازم مثل بچها رفتار میکنی
جونگکوک دستی روی موهای ا.ت زد و موهاشو بهم ریخت
ا.ت: اوپا کلی وقت برد موهامو درست کنم(مقدار خیلی کمی)
(زن عموی کوک رو اینجوری نشون میدم ز.ج و عموی کوک رو اینجوری نشون میدم ع.ج)
ز.ج: کاش شما هم میومدید خیلی خوش گذشت اما جای شما خیلی خالی بود
م.ج: انشاالله یه دفعه دیگه باهمدیگه میریم
ز.ج: اره
مامان کوک و مامان ا.ت و بابای کوک و بابای ا.ت گرم صحبت شدن که جونگکوک بلند شد که بره دور کارای باندشون که ا.ت هم بلند شد و روبه روش ایستاد...
جونگکوک: خب من دیگه میرم
ا.ت: کوکی ما تازه اومدیم خب(یکم ناراحت)
ا.ت سرشو انداخت پایین جونگکوک دستای ا.ت و توی دستاش گرفت که ا.ت سرشو بلند کرد
جونگکوک: خیلی خب ناراحت نشو من شب میام تا دیروقت میشینیم باهم فیلم میبینیم تو هم برو وسایلتو بچین داخل اتاقت و یکم استراحت کن
ا.ت: خیلی خب به حرفت گوش میدم
جونگکوک: خوبه(لبخند)
ا.ت قدش نسبت به جونگکوک خیلی کوتاه بود برای همین پا بلندی کرد و روی نک انگشتای پاهاش وایستاد و لپ جونگکوک و بوسید و دستاشو از دست جونگکوک در اورد و کولشو برداشت و دویید رفت طبقه ی بالا توی اتاقش
جونگکوک خشکش زده بود که بعد چند دقیقه به خودش اومد و رفت سر کارش
«شب»
ا.ت ویو
.........................
از این فیک جدید خوشتون اومد🙂؟
U^part_¹ ^U
جونگکوک ویو
امروز عموم اینا از مسافرت برمیگردن دلم برای ا.ت تنگ شده،دلم برای اوپا گفتناش هم تنگ شده،همینطور دلم برای کیوت بازیاش.... بزارید صادقانه توضیح بدم من عاشق دختر عموم شدم یعنی ا.ت، هیچکس اینو نمیدونه ما با عموم اینا داخل یه عمارت بزرگ زندگی میکنیم که عموم اینا رفتن مسافرت و منو بابام بخواطر کارای باند نرفتیم اینم بگم که باند ما و عموم یکی هست بلخره عموم اینا میخوان بعد ۲ هفته برگردن سئول این دوهفته دوری از ا.ت برام مثل ۲ سال گذشت..... نزدیکای ساعت ۵ عصر بود رفتم حمام و بعد چند مین اومدم بیرون یه دست لباس از داخل کمد در اوردم و پوشیدم و موهامو خشک کردم و حالت دادم و عطرمو زدم و رقتم داخل سالن پیش بابام و مامانم که بعد چند دقیقه زنگ عمارت به صدا در اومد خدمتکار درو باز کرد که عموم و زن عموم و ا.ت توی چهارچوب در نمایان شدن همین که وارد شدن ا.ت پرید بغلم و سفت بغلم کرد منم بغلش کردم.....
ا.ت: اوپا دلم برات تنگ شده بود
جونگکوک: منم همینطور
ا.ت از جونگکوک جدا شد و با زن عمو و عموش سلام کرد
ا.ت: جونگکوک اوپا.. من کلی برات سوغاتی اوردم
جونگکوک: ا.ت تو دیگه داره ۲۰ سالت میشه بازم مثل بچها رفتار میکنی
جونگکوک دستی روی موهای ا.ت زد و موهاشو بهم ریخت
ا.ت: اوپا کلی وقت برد موهامو درست کنم(مقدار خیلی کمی)
(زن عموی کوک رو اینجوری نشون میدم ز.ج و عموی کوک رو اینجوری نشون میدم ع.ج)
ز.ج: کاش شما هم میومدید خیلی خوش گذشت اما جای شما خیلی خالی بود
م.ج: انشاالله یه دفعه دیگه باهمدیگه میریم
ز.ج: اره
مامان کوک و مامان ا.ت و بابای کوک و بابای ا.ت گرم صحبت شدن که جونگکوک بلند شد که بره دور کارای باندشون که ا.ت هم بلند شد و روبه روش ایستاد...
جونگکوک: خب من دیگه میرم
ا.ت: کوکی ما تازه اومدیم خب(یکم ناراحت)
ا.ت سرشو انداخت پایین جونگکوک دستای ا.ت و توی دستاش گرفت که ا.ت سرشو بلند کرد
جونگکوک: خیلی خب ناراحت نشو من شب میام تا دیروقت میشینیم باهم فیلم میبینیم تو هم برو وسایلتو بچین داخل اتاقت و یکم استراحت کن
ا.ت: خیلی خب به حرفت گوش میدم
جونگکوک: خوبه(لبخند)
ا.ت قدش نسبت به جونگکوک خیلی کوتاه بود برای همین پا بلندی کرد و روی نک انگشتای پاهاش وایستاد و لپ جونگکوک و بوسید و دستاشو از دست جونگکوک در اورد و کولشو برداشت و دویید رفت طبقه ی بالا توی اتاقش
جونگکوک خشکش زده بود که بعد چند دقیقه به خودش اومد و رفت سر کارش
«شب»
ا.ت ویو
.........................
از این فیک جدید خوشتون اومد🙂؟
۱۸.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.