پارت ¹⁴
صب با صدای دخترا بیدار شدم
چشام رو ک وا کردم شوگا رو ندیدم
دخترا داشتن رو تخت میپریدن و با داد میگفتن:
÷یوریییی گاوههههه
×پاشوووووو دیگههههه میمونِ مادهههههه
+اهههه بزارین بخابمممم
÷چییییی پاشو بینمممم میخایم بریم خریدددددد
یهو س متر پریدم هوا
+عی واییییی یادمممم رفته بوددد گمشین بیرون تا اماده شمممممم
دخترا رفتن و منم ب سرعت نور اماده شدم و رفتم پایین ک شوگا دم در بود
+صلام صب بخیر
-صب بخیر بیبی گرل..
ی چیزی داد دسم
+این چیه؟
-ت خاب بودی برا همین همه صبحونه خوردن منم برات کنار گذاشم ت راه بخور
+اوه باشه ممنون
رفتیم سوار ماسین شدیم تا اینک رسیدیم با دخترا دست همو گرفتیم و رفتیم داخل ی مزون
بعد از هزار بار ايراد گرفتن پسرا از لباسا بلاخره موافقت کردن و لباسارو گرفتیم خیلیییی خوشگل بودن(اسلاید دو)
حالاوقتش بود ما از پسرا ایراد بگیریم:///
کلی لباس پوشیدن ما هم تنها چیزی ک میگفتیم "نه" بود...تا اینک دیگه گفتیم اذیتشون نکنیم و لباس پسرا هم گرفتیم ...
شوگا و پسرا هماهنگ کردن ک دوهفته دیگه روز عروسیمون باشه...
منو دخترا هم خرذوق همش درحال نگا کردن ب لباسا کنار هم بودیم
(توی پایگاه)
با دخترا لباسا رو ی قسمتی از پایگاه گذاشنیم ک خراب نشن...
÷واییی خیلی خوشالمممممم
×منمممم وای ینی روز عروسی مث فرشته ها میشیممممم
+منم عاشقققق لباسا شدمممم
×÷+عرررررر
$شما دخترا خسته نشدین از بس ب این لباسا نگا کردینو عر زدین؟
+×÷نه
&اشکال نداره منم از صب با عر زدنای اینا دارم عر میزنم:/
-حق داری😂
...
شرط برای پارت بعد:۱۷لایک
....
ب عنوان کادو تولدم لایک کنین😂😂😂😂🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️
چشام رو ک وا کردم شوگا رو ندیدم
دخترا داشتن رو تخت میپریدن و با داد میگفتن:
÷یوریییی گاوههههه
×پاشوووووو دیگههههه میمونِ مادهههههه
+اهههه بزارین بخابمممم
÷چییییی پاشو بینمممم میخایم بریم خریدددددد
یهو س متر پریدم هوا
+عی واییییی یادمممم رفته بوددد گمشین بیرون تا اماده شمممممم
دخترا رفتن و منم ب سرعت نور اماده شدم و رفتم پایین ک شوگا دم در بود
+صلام صب بخیر
-صب بخیر بیبی گرل..
ی چیزی داد دسم
+این چیه؟
-ت خاب بودی برا همین همه صبحونه خوردن منم برات کنار گذاشم ت راه بخور
+اوه باشه ممنون
رفتیم سوار ماسین شدیم تا اینک رسیدیم با دخترا دست همو گرفتیم و رفتیم داخل ی مزون
بعد از هزار بار ايراد گرفتن پسرا از لباسا بلاخره موافقت کردن و لباسارو گرفتیم خیلیییی خوشگل بودن(اسلاید دو)
حالاوقتش بود ما از پسرا ایراد بگیریم:///
کلی لباس پوشیدن ما هم تنها چیزی ک میگفتیم "نه" بود...تا اینک دیگه گفتیم اذیتشون نکنیم و لباس پسرا هم گرفتیم ...
شوگا و پسرا هماهنگ کردن ک دوهفته دیگه روز عروسیمون باشه...
منو دخترا هم خرذوق همش درحال نگا کردن ب لباسا کنار هم بودیم
(توی پایگاه)
با دخترا لباسا رو ی قسمتی از پایگاه گذاشنیم ک خراب نشن...
÷واییی خیلی خوشالمممممم
×منمممم وای ینی روز عروسی مث فرشته ها میشیممممم
+منم عاشقققق لباسا شدمممم
×÷+عرررررر
$شما دخترا خسته نشدین از بس ب این لباسا نگا کردینو عر زدین؟
+×÷نه
&اشکال نداره منم از صب با عر زدنای اینا دارم عر میزنم:/
-حق داری😂
...
شرط برای پارت بعد:۱۷لایک
....
ب عنوان کادو تولدم لایک کنین😂😂😂😂🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️
۱۵.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.