Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
رسیدم به خونه امیر اپارتمان بود در واحد ک وا کرد خیلی قشنگ بود خونه کلاسیک رنگ دیوارش هاش سرمه ای بود مبل هاشم همنطور همه لوازم هاش شیک و مرتب بود
دریا:یک خونه مجردی پسر اینجوری مرتب (باتعجب میگه)
و بعدش میشینه امیرهم میره تو اشپزخونه
امیر:تعریف از خودم نباشه ادم مرتبی هستم قبل اینک برم لندن اینجارو خوب تمیز کردم اخه من زیاد ایران نمیام
دریا: چرا ایران نمیایی تدریس کنی؟
امیر: میخوام ولی تو ایران خاطره هایی بدی دارم مثل مرگ مادرم
دریا: اره خدا رحتمش کنه خانوم خوبی بود
امیر: همیشه دوست داشت تو عروسش باشی یادته
دریا: اره یادمه همیشه بهم میگفت عروس گلم یا عروس خودمی
امیر: اره چی زود گذشت
دریا: میگم وای فای داری؟ اخه نت گوشیم تموم شد میخوام با دوستام تماس تصویری بگیرم
امیر:اره بده رمزشو بزنم
وای فای خونه رو وصل کرد
دریا: میتونم برم تو این اتاق
امیر: اره
رفتم تو اتاقش و تماس تصویری گرفتم با صدرا بهرام کمند مبینا ک ورداشتن:صدرا ک با مبینا بود خونشون بهرام هم با کمند کافه بودن،همه چیزو بهشون گفتم سیر تا پیازشو
صدرا: اخ باورم نمیشه ک اون کامیار باشه اون ک دوست داشت
دریا: بهم گفت از سر هوس بوده
بهرام: مگه یادتون نی اون رضا ک طلسمون کرده بود گفت کامیار یک پسر بداخلاق ک کسی باهاش راه نمیره،سر اون مسئله دریا رو پیدا کرد حالا ک یکی بهترشو پیدا کرده رفته
مبینا:الان خونه ای کی؟ میخوای بیایی خونمون
دریا: خونه امیرم نه نمخواد من جای امیر هستم احساس امینت میکنم
کمند: میخوای داداش هامو بفرستم کامیار مثل چیز کتک بزنن
دریا:نه نمخواد یک روزی جواب این کارهامو میده
کلی باهاشون حرف زدم و قطع کردم قلبم داشت واقعا درد میکرد هیچی نگفتم و رفتم پیش امیر
دریا: منبرم دوش بگیرم یکم سبک بشم
امیر: باشه برو تا وقتی منم یک چیزی درست میکنم بخوری
دریا: مرسی
رفتم دوش گرفتم تو حمام حالم داشت بد میشد ک زود امدم بیرون قلبم بدجور تیر میکشید لباس هامو پوشیدم امیر رو مبل لم داده بود و با گوشیش ور میرفت تا منو دید بلند شد
امیر:بیا بشین
مبلش تخت خوابشو یک نفره ک کنارش بود تختش رو باز کرد
امیر:بشین پاهاتو دراز کن خستگیت دربره
دریا:مرسی امیر امیدوارم یک روزی این همه لطفتو جبران کنم
امیر:نیازی به جبران نیست تو حالت خوب باشه یعنی برام جبران کردی
دریا:زنگ زدی به بابام؟
امیر:زنگ زدم جواب نداد به شرکت زنگ زدم گفت رفته جلسه
دریا: امروز چند شنبه اس؟
امیر:امروز سه شنبه
دیگ برای امشب پارت بسه بقیه روزی یک پارت میزارن من روزی چهار یا پنج بار بازم میخواین خب منم گناه دارم الان سرم دست هام چشام درد میکنه
رسیدم به خونه امیر اپارتمان بود در واحد ک وا کرد خیلی قشنگ بود خونه کلاسیک رنگ دیوارش هاش سرمه ای بود مبل هاشم همنطور همه لوازم هاش شیک و مرتب بود
دریا:یک خونه مجردی پسر اینجوری مرتب (باتعجب میگه)
و بعدش میشینه امیرهم میره تو اشپزخونه
امیر:تعریف از خودم نباشه ادم مرتبی هستم قبل اینک برم لندن اینجارو خوب تمیز کردم اخه من زیاد ایران نمیام
دریا: چرا ایران نمیایی تدریس کنی؟
امیر: میخوام ولی تو ایران خاطره هایی بدی دارم مثل مرگ مادرم
دریا: اره خدا رحتمش کنه خانوم خوبی بود
امیر: همیشه دوست داشت تو عروسش باشی یادته
دریا: اره یادمه همیشه بهم میگفت عروس گلم یا عروس خودمی
امیر: اره چی زود گذشت
دریا: میگم وای فای داری؟ اخه نت گوشیم تموم شد میخوام با دوستام تماس تصویری بگیرم
امیر:اره بده رمزشو بزنم
وای فای خونه رو وصل کرد
دریا: میتونم برم تو این اتاق
امیر: اره
رفتم تو اتاقش و تماس تصویری گرفتم با صدرا بهرام کمند مبینا ک ورداشتن:صدرا ک با مبینا بود خونشون بهرام هم با کمند کافه بودن،همه چیزو بهشون گفتم سیر تا پیازشو
صدرا: اخ باورم نمیشه ک اون کامیار باشه اون ک دوست داشت
دریا: بهم گفت از سر هوس بوده
بهرام: مگه یادتون نی اون رضا ک طلسمون کرده بود گفت کامیار یک پسر بداخلاق ک کسی باهاش راه نمیره،سر اون مسئله دریا رو پیدا کرد حالا ک یکی بهترشو پیدا کرده رفته
مبینا:الان خونه ای کی؟ میخوای بیایی خونمون
دریا: خونه امیرم نه نمخواد من جای امیر هستم احساس امینت میکنم
کمند: میخوای داداش هامو بفرستم کامیار مثل چیز کتک بزنن
دریا:نه نمخواد یک روزی جواب این کارهامو میده
کلی باهاشون حرف زدم و قطع کردم قلبم داشت واقعا درد میکرد هیچی نگفتم و رفتم پیش امیر
دریا: منبرم دوش بگیرم یکم سبک بشم
امیر: باشه برو تا وقتی منم یک چیزی درست میکنم بخوری
دریا: مرسی
رفتم دوش گرفتم تو حمام حالم داشت بد میشد ک زود امدم بیرون قلبم بدجور تیر میکشید لباس هامو پوشیدم امیر رو مبل لم داده بود و با گوشیش ور میرفت تا منو دید بلند شد
امیر:بیا بشین
مبلش تخت خوابشو یک نفره ک کنارش بود تختش رو باز کرد
امیر:بشین پاهاتو دراز کن خستگیت دربره
دریا:مرسی امیر امیدوارم یک روزی این همه لطفتو جبران کنم
امیر:نیازی به جبران نیست تو حالت خوب باشه یعنی برام جبران کردی
دریا:زنگ زدی به بابام؟
امیر:زنگ زدم جواب نداد به شرکت زنگ زدم گفت رفته جلسه
دریا: امروز چند شنبه اس؟
امیر:امروز سه شنبه
دیگ برای امشب پارت بسه بقیه روزی یک پارت میزارن من روزی چهار یا پنج بار بازم میخواین خب منم گناه دارم الان سرم دست هام چشام درد میکنه
۹.۷k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.