red moon
#red_moon
#ماه_سرخ
P18
یونگی که تا الان ساکت مونده بود صبرش لبریز شده بود ، چمدونشو به زمین کوبید داد زد : بسه دیگه تا کی میخواید پنهانکاری کنید یا همین الان واقعیت رو به همه میگید یا خودم میگم
پسرا که کاملا گیج شده بودن به همه دیگ نگاهی انداختن
یعنی یونگی همه چیزو فهمیده بود ؟
اگه هم فهمیده بود نباید میزاشت بقیه همه بفهمن
نامجون : جونکوک ؟؟ یونگی راجب چی حرف میزنه ؟؟
جونکوک : من .... نمیدونم ....
ات : خب راستش ..... چیزه....
یونگی کلافه رو به روی پسرا ایستاد پرسید : خیلی خب پس حرف نمیزنید نه ؟
باشه خودم همه چیو میگم
جونکوک و ات از هم خوششون اومده حتی باهم رابطه هم داشتن
تهیونگ : چی؟؟؟؟
جیمین : مضخرفه !!! واقعا چرته
جونکوک که از تعجب دهنش باز مونده بود گفت : نه نه اصلا همچین چیزی که فکر میکنید نیست
جیهوپ: ولی انگار همون چیزیه که ما فکر میکنیم مگه نه ات ؟
ات ویو : میتونستم سرخی گونه ها و
بازو هامو حس کنم عادتی که وقتی خجالت میکشم اتفاق میوفته بدنم داغ شد بود نمیدونستم چی باید بگم باید قبول کنم تا قضیه خون آشام شدن جونکوک رو نفهمن یا باید قبولش نکنم از آبروم محافظت کنم ؟
نامجون : فکر میکنم به اندازه کافی شنیده باشم . جونکوک امیدوارم توضیح خوبی داشته باشی چون من هیچ جوره تو کتم نمیره همچین کاری کرده باشی
جونکوک که زیر بار حرفهای هیونگ هاش و آبروی ریخته شده ات دیگ نمیتونست طاقت بیاره تصمیم گرفت حقیقت رو به دوستاش بگه خودشو خلاص کنه
_____________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy_9589 & @bts.stray.kids.laver
#ماه_سرخ
P18
یونگی که تا الان ساکت مونده بود صبرش لبریز شده بود ، چمدونشو به زمین کوبید داد زد : بسه دیگه تا کی میخواید پنهانکاری کنید یا همین الان واقعیت رو به همه میگید یا خودم میگم
پسرا که کاملا گیج شده بودن به همه دیگ نگاهی انداختن
یعنی یونگی همه چیزو فهمیده بود ؟
اگه هم فهمیده بود نباید میزاشت بقیه همه بفهمن
نامجون : جونکوک ؟؟ یونگی راجب چی حرف میزنه ؟؟
جونکوک : من .... نمیدونم ....
ات : خب راستش ..... چیزه....
یونگی کلافه رو به روی پسرا ایستاد پرسید : خیلی خب پس حرف نمیزنید نه ؟
باشه خودم همه چیو میگم
جونکوک و ات از هم خوششون اومده حتی باهم رابطه هم داشتن
تهیونگ : چی؟؟؟؟
جیمین : مضخرفه !!! واقعا چرته
جونکوک که از تعجب دهنش باز مونده بود گفت : نه نه اصلا همچین چیزی که فکر میکنید نیست
جیهوپ: ولی انگار همون چیزیه که ما فکر میکنیم مگه نه ات ؟
ات ویو : میتونستم سرخی گونه ها و
بازو هامو حس کنم عادتی که وقتی خجالت میکشم اتفاق میوفته بدنم داغ شد بود نمیدونستم چی باید بگم باید قبول کنم تا قضیه خون آشام شدن جونکوک رو نفهمن یا باید قبولش نکنم از آبروم محافظت کنم ؟
نامجون : فکر میکنم به اندازه کافی شنیده باشم . جونکوک امیدوارم توضیح خوبی داشته باشی چون من هیچ جوره تو کتم نمیره همچین کاری کرده باشی
جونکوک که زیر بار حرفهای هیونگ هاش و آبروی ریخته شده ات دیگ نمیتونست طاقت بیاره تصمیم گرفت حقیقت رو به دوستاش بگه خودشو خلاص کنه
_____________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy_9589 & @bts.stray.kids.laver
۲۰۲
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.