یونتان پارت ۱
من مهشید هستم و تازه با دوستام به کره اومدیم ما طراح لباس گروه بی تی اس هستیم البته تا حالا حتی یک بار هم دیگر را ندیدیم.
داشتم توی پارک قدم میزدم که چشمم به ردی از خون افتاد و رده خون را دنبال کردم تا رسیدم به یک سگ خیلی کیوت قیافش برام خیلی آشنا بود ولی نمیدونم چرا یادم نمیاد مهشید:وای چرا یادم نمیاد بهتره برم خونه پیشه دخترا مشورت کنم.
از توی پارک اومدم بیرون همه با تعجب بهم نگاه میکردن مهشید:چرا همه اینجوری نگاه میکنن.
داشتم از خیابان رد میشدم که یه دختر کوچولو دوید سمتم
ادامه دارد.........
داشتم توی پارک قدم میزدم که چشمم به ردی از خون افتاد و رده خون را دنبال کردم تا رسیدم به یک سگ خیلی کیوت قیافش برام خیلی آشنا بود ولی نمیدونم چرا یادم نمیاد مهشید:وای چرا یادم نمیاد بهتره برم خونه پیشه دخترا مشورت کنم.
از توی پارک اومدم بیرون همه با تعجب بهم نگاه میکردن مهشید:چرا همه اینجوری نگاه میکنن.
داشتم از خیابان رد میشدم که یه دختر کوچولو دوید سمتم
ادامه دارد.........
۱.۲k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.