❀فیک تهیونگ پارت 3❀
**✿❀Candle❀✿**
part:3
_اهههه بله
***اتاق نداری؟! برو اونجا بخواب
خودش بود همون پسره ک ت اتاق دیدم در حال....
_ببخشی....
تازه چشممچشمم ب بدنش افتاد از حمام امده بود و فقط ی حوله دور کمرش داشت هیکلش بی نقص بود
***ببین دختر جون اولا رو کاناپه نخواب من همیشه باید فیلم ببینم دومن با این وعض نگرد سومن لباس اسین بلند میپوشی فهمیدی؟!
_ببخشبد اقا
***بگو جونگ کوک
_باشه... جونگ... کوک
***حالا برو ت اتاقت
بلند شدم لباس خواب پایین کشیدم رفتم ت اتاق تهیونگ خیلی حال بهم زن بود صدایی از پشت سرم امد رفتم سمتش دیدم تهیونگ
تهیونگ_هیین
_بله
تهیونگ_اینو بگیر برو حمام
سر تکون دادم معلوم بود از اون ادما عصبی
وارد حمام شدم حمام نبود خودش ی پا کاخ بود ت وان اب گرم رفتم تنم زار میزد اب تنی رو ت اب بودم و داشتم رو بدنم اب میریختم ک قامت یکی پشتم نمایان شد سرم برگردوندم تهیونگ بود ترسیدم سرم پایین گزاشتم دستام جلو سین های تو پورم گرفتم پاهام ب هم قفل کردم امد تو وان اب نشست سیاهی باکسترش ت انعکاس اب ب چشمم میخورد پس لخت نیست ولی من بودم خیلی ترسیده بودم جلو امد با دستش چونم گرفت سرم بلند کرد نگاهم ب چشم های سیاه تیله ایش افتاد بعدش هیکل هرکول بی نقصش
نرم
خیس
اروم
اولین بوسه زندگیمو تجربه کردم چرا مثل واقعیش وحشی نیست بدنم ت اب گرم شل شد دستم از جلو سینم ب دور گردن تهیونگ تعویض مکان کرد دستشو گذاشت رو رونم و ت بغلش کشید رو خودش انداختم و بیشتر از لبمو داخل لبش برد و مکید
_آهیییی
لذت خاصی داشت!!!
سینه های بزرگ تو پرم رو قفسه سینش بود و این باعث تحریکیم شده بود ی دفعه سرشو ازم فاصله داد از بغلش خارج شدم در حالی که از وان بیرون میرفت گفت
تهیونگ_ب بدنت اون نرم کننده داخل باکس رو بزن
رفت همین من چم شده چرا میخاستمش سرگردوم شده بود
شب شد و استرس زیادی داشتم همون دختر ک صبح زود دیده بودمش امد ت اتاق
دختر_بشین رو میز باید ارایشت کنم
وقتی ک نشستم شروع ب ارایش کرد ت اینه مهوش بودم واقعا خشکل بود
دختر_سوالی داری اینطوری نگاهم میکنی؟!بپرس
_اسمت چیه؟
دختر_مینی
_میشه بگین شما چه کاره این؟!
مینی_قاچاق زن دارو اسلحه......
_ها
مینی_بهتره ندونی راستی ب تهیونگ وابسته نشو ت مثل بقیه دخترا ی وسیله یک بار مصرفی ت یک روز دور انداخته میشی
حرفاش بیشتر بیشتر ناراحتم میکرد درد ناک بود من فقط ی وسیله!!!! نگاهم ب دستش خورد
_ت ازدواج کردی؟؟؟؟
مینی_اوهوم
_خوشبخت شی حالا دوسش داری؟
مینی_اره خیلی جونگ کوک دوست دارم ولی خب چ فایده
چیییی جونگ کوک که امروز داشت.....
مینی_بدنم قابل س❁س نیست و خب جونگ کوک هم نیاز هایی داره
_یعنی نمیتونی.....
مینی_میتونم ولی درد بیش از هد داره و برا بدنم خیلییی خطر ناک مال همین جونگ کوک برای اینکه درد نکشم باهام س❁س نداره
_اه عزیزم ناراحت نشو اگه خاستی با یکی درد و دل کنی من هستم
مینی_ممنون .... خب اماده ای بیا این لباس بپوش
خشکل شده بودم لباسی بهم داد ک فقط یکم پارچه بود پوشیدمش ب سمت اتاق تهیونگ راهنماییم کرد
ترس
استرس
خواری
درد
همه داشتم
در اتاق باز کردم.........
part:3
نویسنده :سیده اسرا حسینیان
♧ت خماری بمونید ♧
**✿❀اصکی:سگ تر از من هست؟؟❀✿**
part:3
_اهههه بله
***اتاق نداری؟! برو اونجا بخواب
خودش بود همون پسره ک ت اتاق دیدم در حال....
_ببخشی....
تازه چشممچشمم ب بدنش افتاد از حمام امده بود و فقط ی حوله دور کمرش داشت هیکلش بی نقص بود
***ببین دختر جون اولا رو کاناپه نخواب من همیشه باید فیلم ببینم دومن با این وعض نگرد سومن لباس اسین بلند میپوشی فهمیدی؟!
_ببخشبد اقا
***بگو جونگ کوک
_باشه... جونگ... کوک
***حالا برو ت اتاقت
بلند شدم لباس خواب پایین کشیدم رفتم ت اتاق تهیونگ خیلی حال بهم زن بود صدایی از پشت سرم امد رفتم سمتش دیدم تهیونگ
تهیونگ_هیین
_بله
تهیونگ_اینو بگیر برو حمام
سر تکون دادم معلوم بود از اون ادما عصبی
وارد حمام شدم حمام نبود خودش ی پا کاخ بود ت وان اب گرم رفتم تنم زار میزد اب تنی رو ت اب بودم و داشتم رو بدنم اب میریختم ک قامت یکی پشتم نمایان شد سرم برگردوندم تهیونگ بود ترسیدم سرم پایین گزاشتم دستام جلو سین های تو پورم گرفتم پاهام ب هم قفل کردم امد تو وان اب نشست سیاهی باکسترش ت انعکاس اب ب چشمم میخورد پس لخت نیست ولی من بودم خیلی ترسیده بودم جلو امد با دستش چونم گرفت سرم بلند کرد نگاهم ب چشم های سیاه تیله ایش افتاد بعدش هیکل هرکول بی نقصش
نرم
خیس
اروم
اولین بوسه زندگیمو تجربه کردم چرا مثل واقعیش وحشی نیست بدنم ت اب گرم شل شد دستم از جلو سینم ب دور گردن تهیونگ تعویض مکان کرد دستشو گذاشت رو رونم و ت بغلش کشید رو خودش انداختم و بیشتر از لبمو داخل لبش برد و مکید
_آهیییی
لذت خاصی داشت!!!
سینه های بزرگ تو پرم رو قفسه سینش بود و این باعث تحریکیم شده بود ی دفعه سرشو ازم فاصله داد از بغلش خارج شدم در حالی که از وان بیرون میرفت گفت
تهیونگ_ب بدنت اون نرم کننده داخل باکس رو بزن
رفت همین من چم شده چرا میخاستمش سرگردوم شده بود
شب شد و استرس زیادی داشتم همون دختر ک صبح زود دیده بودمش امد ت اتاق
دختر_بشین رو میز باید ارایشت کنم
وقتی ک نشستم شروع ب ارایش کرد ت اینه مهوش بودم واقعا خشکل بود
دختر_سوالی داری اینطوری نگاهم میکنی؟!بپرس
_اسمت چیه؟
دختر_مینی
_میشه بگین شما چه کاره این؟!
مینی_قاچاق زن دارو اسلحه......
_ها
مینی_بهتره ندونی راستی ب تهیونگ وابسته نشو ت مثل بقیه دخترا ی وسیله یک بار مصرفی ت یک روز دور انداخته میشی
حرفاش بیشتر بیشتر ناراحتم میکرد درد ناک بود من فقط ی وسیله!!!! نگاهم ب دستش خورد
_ت ازدواج کردی؟؟؟؟
مینی_اوهوم
_خوشبخت شی حالا دوسش داری؟
مینی_اره خیلی جونگ کوک دوست دارم ولی خب چ فایده
چیییی جونگ کوک که امروز داشت.....
مینی_بدنم قابل س❁س نیست و خب جونگ کوک هم نیاز هایی داره
_یعنی نمیتونی.....
مینی_میتونم ولی درد بیش از هد داره و برا بدنم خیلییی خطر ناک مال همین جونگ کوک برای اینکه درد نکشم باهام س❁س نداره
_اه عزیزم ناراحت نشو اگه خاستی با یکی درد و دل کنی من هستم
مینی_ممنون .... خب اماده ای بیا این لباس بپوش
خشکل شده بودم لباسی بهم داد ک فقط یکم پارچه بود پوشیدمش ب سمت اتاق تهیونگ راهنماییم کرد
ترس
استرس
خواری
درد
همه داشتم
در اتاق باز کردم.........
part:3
نویسنده :سیده اسرا حسینیان
♧ت خماری بمونید ♧
**✿❀اصکی:سگ تر از من هست؟؟❀✿**
۴۶.۶k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.