پارت 16
پارت 16
ات: دسته پرنس رو گرفتم و از ماشین پیاده شدم
جیمین: این جین کجا موند
ات: چیزی گفتید پرنس
جیمین: آره نمیدونم جین کجا موند
آها اومد
جین: رسیدم قصر از ماشین پیاده شدم و دسته دوشیزه ماسیمو رو گرفتم و رفتم به سمته جیمین
جیمین: چه عجب کجا موندی
جین : اومدم دیگه
جیمین: بریم
ات
رفتیم سالون قصر وقتی وارد سالون شدیم
همه دست میزدن منو پرنس منو پرنس رفتیم
رویه صندلی های که آماده کرده بودن واسمون نشستیم پرنس جین و دامیا یکم دورتر ازما نشستن من خیلی استرس داشتم
جیمین: دوشیزه استرس دارید
ات:بله خیلی
جیمین
دسته دوشیزه رو گرفتم
نیازی نیست استرس داشته باشید
ات: باشه پرنس
جیمین
الان دیگه ازدواج کردیم دیگه آخرای چشن عروسیه
خواستم که موزیک پخش کنن
جیمین: دوشیزه به من افتخار رقص میدی
ات: البته چرا که نه پرنس
دسته پرنس رو گرفتم و رفتیم وسطه سالون
پرنس دستشو دوره گداشت و منم دستمو رویه شونش گذاشتم
جیمین: ات دیگه نیازی نیست پرنس صدام کنی
میتونی جیمین صدام کنی
ات: باشه پرنس
جیمین: چی گفتم بهت
ات: باشه جی.جیمین{ با خجالت }
جیمین: لبامو گذاشتم رویه گردنش و یه کوچولو بوسیدمش
ات: اگه یکی ببینه چی {با خجالت }
جشن عروسی دیگه تموم شده بود همیه مهمونا رفتن پرنس جین و دامیا رفتن بالا تک اوتاقشون
جیمین: ماهم بریم تو اوتاقمون
ات: باشه بریم دسته جیمینو گرفتم و از پله ها رفتیم بالا
رسیدیم دمه دره اوتاقمون جیمین دره اوتاقو باز کرد و وارده اوتاق شدم وای خیلی اوتاق قشنگی
بود خیلی هم بزرگ بود
جیمین: ببین روتخت برات لباس گذاشتن برو بپوشش
ات: باشه میپوشم
جیمین: من میرم یه دوش بگیرم لباسامو عوض کنم میام
ات: باشه
جیمین: رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون چی ات هنوز لباستو عوض نکردی
ات: نه آخه نمیتونم باید زیپ لباسامو نمیتونم باز کنم تو چرا پیرهن نپوشیدی
جیمین: نمیخواد پرنسسم
صبر کن من زیپه لباس تو باز میکنم برات
رفتم جلو و رویه تخت نشستم و زیپه لباساشو کشیدم پایین
ات:خیلی ممنونم جیمین
همین که میخواستم بلندشم جیمین دستمو کشید و افتادم تویه بغلش
جیمین: کجا میری
ات: لباسمو عوض میکنم
جیمین:نمیخواد
ات
منو خوابوند رویه تخت و روم خیم زد و آروم لباسمو کشید پایین و لباسمو درآورد و لباشو گذاشت رویه لبام خیلی عمیق می بوسید فکر میکردم لبام دارن کنده میشن بعدش از لبام جدا شد و رفت سمته گردنم گردنمو همش گاز می گرفت و کیس مارک میذاشت
جیمین: پرنسسم امشبم متعلق به من میشی
[اصمات ]🔞😈🔞😈🔞😈🔞😈🔞🔞😈🔞
😈🔞😈🔞😈🔞
برید توبه کنید توبه
این داستان ادامه دارد
ات: دسته پرنس رو گرفتم و از ماشین پیاده شدم
جیمین: این جین کجا موند
ات: چیزی گفتید پرنس
جیمین: آره نمیدونم جین کجا موند
آها اومد
جین: رسیدم قصر از ماشین پیاده شدم و دسته دوشیزه ماسیمو رو گرفتم و رفتم به سمته جیمین
جیمین: چه عجب کجا موندی
جین : اومدم دیگه
جیمین: بریم
ات
رفتیم سالون قصر وقتی وارد سالون شدیم
همه دست میزدن منو پرنس منو پرنس رفتیم
رویه صندلی های که آماده کرده بودن واسمون نشستیم پرنس جین و دامیا یکم دورتر ازما نشستن من خیلی استرس داشتم
جیمین: دوشیزه استرس دارید
ات:بله خیلی
جیمین
دسته دوشیزه رو گرفتم
نیازی نیست استرس داشته باشید
ات: باشه پرنس
جیمین
الان دیگه ازدواج کردیم دیگه آخرای چشن عروسیه
خواستم که موزیک پخش کنن
جیمین: دوشیزه به من افتخار رقص میدی
ات: البته چرا که نه پرنس
دسته پرنس رو گرفتم و رفتیم وسطه سالون
پرنس دستشو دوره گداشت و منم دستمو رویه شونش گذاشتم
جیمین: ات دیگه نیازی نیست پرنس صدام کنی
میتونی جیمین صدام کنی
ات: باشه پرنس
جیمین: چی گفتم بهت
ات: باشه جی.جیمین{ با خجالت }
جیمین: لبامو گذاشتم رویه گردنش و یه کوچولو بوسیدمش
ات: اگه یکی ببینه چی {با خجالت }
جشن عروسی دیگه تموم شده بود همیه مهمونا رفتن پرنس جین و دامیا رفتن بالا تک اوتاقشون
جیمین: ماهم بریم تو اوتاقمون
ات: باشه بریم دسته جیمینو گرفتم و از پله ها رفتیم بالا
رسیدیم دمه دره اوتاقمون جیمین دره اوتاقو باز کرد و وارده اوتاق شدم وای خیلی اوتاق قشنگی
بود خیلی هم بزرگ بود
جیمین: ببین روتخت برات لباس گذاشتن برو بپوشش
ات: باشه میپوشم
جیمین: من میرم یه دوش بگیرم لباسامو عوض کنم میام
ات: باشه
جیمین: رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون چی ات هنوز لباستو عوض نکردی
ات: نه آخه نمیتونم باید زیپ لباسامو نمیتونم باز کنم تو چرا پیرهن نپوشیدی
جیمین: نمیخواد پرنسسم
صبر کن من زیپه لباس تو باز میکنم برات
رفتم جلو و رویه تخت نشستم و زیپه لباساشو کشیدم پایین
ات:خیلی ممنونم جیمین
همین که میخواستم بلندشم جیمین دستمو کشید و افتادم تویه بغلش
جیمین: کجا میری
ات: لباسمو عوض میکنم
جیمین:نمیخواد
ات
منو خوابوند رویه تخت و روم خیم زد و آروم لباسمو کشید پایین و لباسمو درآورد و لباشو گذاشت رویه لبام خیلی عمیق می بوسید فکر میکردم لبام دارن کنده میشن بعدش از لبام جدا شد و رفت سمته گردنم گردنمو همش گاز می گرفت و کیس مارک میذاشت
جیمین: پرنسسم امشبم متعلق به من میشی
[اصمات ]🔞😈🔞😈🔞😈🔞😈🔞🔞😈🔞
😈🔞😈🔞😈🔞
برید توبه کنید توبه
این داستان ادامه دارد
۴.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.