پارت 1
پارت 1
یونجون:الان کجایی؟ کای:تو موقعیتم، نگران نباش، تو ده دقیقه ماموریت تموم میشه... یونجون:کای، زیاد اسون نگیر، فهمیدی؟ کای:چشم قربان
یونجون بعد از چک کردن کای دوباره به فکر فرو رفت، برای ماموریت بزرگی که در حال کشیدن نقشه اش بود، اگر این ماموریت را به خوبی انجام میدادند، پول بزرگی به دست میاورد و زندگیش تغییر میکرد
پدر: کجایی پسره ی احمق؟ بومگیو:بابا، چیزی شده؟ پدر:تو به دوستای من چی گفتی پسره ی بیشعور؟ بومگیو:بابا، منظورت چیه؟ پدر:به دوستای من چی گفتی که دیگه با من شرط بندی نمیکنن؟ مگه بهت نگفتم درباره ی زندگیمون هیچی به هیچکس نگو( داد)بومگیو:بابا.. من هیچی نگفتم.. به هیچکس پدر:همین الان از خونه ی من گمشو بیرون، بومگیو:بابا، من هیچ گناهی ندارم، من به هیچکس هیچی نگفتم، من که غیر از تو و اینجا جایی رو ندارم، پدر:گفتم گمشو بیرون( داد)بیرون!! بومگیو با تمام تنفر و چشمانی پر از اشک برای اخرین بار به پدری که هیچوقت برایش پدری نکرد نگاه کرد:گفتم بیروننننننننن
بومگیو رفت، بدون داشتن جایی، بدون داشتن کسی
یونجون:الان کجایی؟ کای:تو موقعیتم، نگران نباش، تو ده دقیقه ماموریت تموم میشه... یونجون:کای، زیاد اسون نگیر، فهمیدی؟ کای:چشم قربان
یونجون بعد از چک کردن کای دوباره به فکر فرو رفت، برای ماموریت بزرگی که در حال کشیدن نقشه اش بود، اگر این ماموریت را به خوبی انجام میدادند، پول بزرگی به دست میاورد و زندگیش تغییر میکرد
پدر: کجایی پسره ی احمق؟ بومگیو:بابا، چیزی شده؟ پدر:تو به دوستای من چی گفتی پسره ی بیشعور؟ بومگیو:بابا، منظورت چیه؟ پدر:به دوستای من چی گفتی که دیگه با من شرط بندی نمیکنن؟ مگه بهت نگفتم درباره ی زندگیمون هیچی به هیچکس نگو( داد)بومگیو:بابا.. من هیچی نگفتم.. به هیچکس پدر:همین الان از خونه ی من گمشو بیرون، بومگیو:بابا، من هیچ گناهی ندارم، من به هیچکس هیچی نگفتم، من که غیر از تو و اینجا جایی رو ندارم، پدر:گفتم گمشو بیرون( داد)بیرون!! بومگیو با تمام تنفر و چشمانی پر از اشک برای اخرین بار به پدری که هیچوقت برایش پدری نکرد نگاه کرد:گفتم بیروننننننننن
بومگیو رفت، بدون داشتن جایی، بدون داشتن کسی
۳.۳k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.