part 6
نشستم رو صندلی صبحونه میخوردیم کوک:امشب باید ببرمت یه جایی من:کجا کوک:یه مهمونیه بزرگترین مافیاها اینجان و قراره دزدی کنیم من:منم باید بیام؟ کوک:به عنوان دوست دخترم باید بیای چون اونجا همه با پارتنراشون میان من:این همه دختر چرا من کوک:چون میخوام خاص ترین دختر دنیا دوست دخترم باشه اونم واسه امشب (موخ زد😂) من:باشه صبحونمو خوردم یه سری از کارارو انجام دادم شب شد ساعت ۷ و نیم بود خدمتکار واسم لباس آورد برشداشتم نگاش کردم یه پیرن مشکی بود تا رون پام آستینش بندی بود ک یزره از خط سینم پیدا بود باز بود به شدت مجبور بودم بپوشم همینو آرایشمو کردم موهامو همونجوری باز گذاشتم شونه کردم کفش پاشنه بلندمو پام کردم کیفمو برداشتم و رفتم بیرون از اتاق تا رفتم بیرون جونگ کوک رو دیدم داشت با گوشی حرف میزد خیلی خوشتیپ شده بود یه نگاه بهم کرد اونور و نگاه کرد دوباره برگشت منو نگاه هم هنگ کرده بود هم زبونش بند اومد کوک:ما ما ماریا
از زبون جونگ کوک
خیلی خوشگل شده بود عطرشم داشت روانیم میکرد زل زده بودم به خودش و تیپی که زده بود من:بعدا زنگ میزنم اومد جلوم
از زبون خودم
یقش خراب شده بود رفتم جلو یقشو درست کردم بعد تکوندم یقشو من:انقدر نگام نکن چشماشو مالید دستمو دور بازوش پیچیدم کوک:گربه چموش من:میووو خندیدم رفتیم به مهمونی کوک:کنار خودم میمونی اونجا خطرناکه یه اصلحه بهم داد کوک:اینو بگیر لازمت میشه گذاشتمش تو کیفم و رفتیم رسیدیم به محل مهمونی پیاده شدیم دستمو گرفت باهم وارد مهمونی شدیم همه واسه جونگ کوک بلند شدن وایسادن و تعظیم کردن همه:خوش اومدید ارباب بزرگ کوک:خیلی ممنونم نصفشون داشتن به من نگاه میکردن نشست رو یه صندلی کوک:بشین رو پام ببینم رو یه پاش نشستم گوشه کوته شو گرفتم من:حالا باید چیکار کنیم سرمو برد سمت صورتش رفت سمت گوشم کوک:بهت میگم بیبی گرلم گوشمو مک زد کوک:اینجا نمیشه عشقم بریم بالا بلند شدم دستمو گرفت رفتیم از پله ها بالا چسبوندم به دیوار کوک:طبیعی رفتار کن من:باشه لبامو بوسید خیس میبوسید موهاشو نوازش کردم در گوشم گفت کوک:اون اتاق تهیه رو میبینی چیزی که میخوایم اونجاست من:فهمیدم دستمو گرفت آروم رفتیم تو اتاق تهیه درش باز بود یه گاو صندوق اونجا بود من:اون چیه کوک:پول چند میلیارد پول اون تو من:واو رفتم سمت گاو صندوق رمز داشت من:آه رمز داره جایه اثر انگوشت رو با زره بین نگاه کردم رمز رو زدم درش باز شد کوک:آفرین یسری اطلاعات تویه کامپیوتر هست این فلش رو بگیر اطلاعاتو بریز توش من:چرا خود لب تابمو نمیبریم کوک:راست میگی پولارو برداشت منم لب تابمو برداشتم و از در پشتی حیاط فرار کردیم رفتیم سمت پارکینگ داشتیم میرفتیم که صدا شلیک اصلحه اومد شیکمم درد گرفت
از زبون جونگ کوک
خیلی خوشگل شده بود عطرشم داشت روانیم میکرد زل زده بودم به خودش و تیپی که زده بود من:بعدا زنگ میزنم اومد جلوم
از زبون خودم
یقش خراب شده بود رفتم جلو یقشو درست کردم بعد تکوندم یقشو من:انقدر نگام نکن چشماشو مالید دستمو دور بازوش پیچیدم کوک:گربه چموش من:میووو خندیدم رفتیم به مهمونی کوک:کنار خودم میمونی اونجا خطرناکه یه اصلحه بهم داد کوک:اینو بگیر لازمت میشه گذاشتمش تو کیفم و رفتیم رسیدیم به محل مهمونی پیاده شدیم دستمو گرفت باهم وارد مهمونی شدیم همه واسه جونگ کوک بلند شدن وایسادن و تعظیم کردن همه:خوش اومدید ارباب بزرگ کوک:خیلی ممنونم نصفشون داشتن به من نگاه میکردن نشست رو یه صندلی کوک:بشین رو پام ببینم رو یه پاش نشستم گوشه کوته شو گرفتم من:حالا باید چیکار کنیم سرمو برد سمت صورتش رفت سمت گوشم کوک:بهت میگم بیبی گرلم گوشمو مک زد کوک:اینجا نمیشه عشقم بریم بالا بلند شدم دستمو گرفت رفتیم از پله ها بالا چسبوندم به دیوار کوک:طبیعی رفتار کن من:باشه لبامو بوسید خیس میبوسید موهاشو نوازش کردم در گوشم گفت کوک:اون اتاق تهیه رو میبینی چیزی که میخوایم اونجاست من:فهمیدم دستمو گرفت آروم رفتیم تو اتاق تهیه درش باز بود یه گاو صندوق اونجا بود من:اون چیه کوک:پول چند میلیارد پول اون تو من:واو رفتم سمت گاو صندوق رمز داشت من:آه رمز داره جایه اثر انگوشت رو با زره بین نگاه کردم رمز رو زدم درش باز شد کوک:آفرین یسری اطلاعات تویه کامپیوتر هست این فلش رو بگیر اطلاعاتو بریز توش من:چرا خود لب تابمو نمیبریم کوک:راست میگی پولارو برداشت منم لب تابمو برداشتم و از در پشتی حیاط فرار کردیم رفتیم سمت پارکینگ داشتیم میرفتیم که صدا شلیک اصلحه اومد شیکمم درد گرفت
۱۷.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.