شکاف p7
پرسید:
_بزارید دو ساعت گذشته رو چک کنم
مضطرب پاشنه پامو به زمین میزدم تا اینکه گفت:
_حدود ۲۵ دیقه پیش که سرایدار برای خرید به بیرون رفته بود ۷ دیقه از فیلم کات شده و مشخصه کسی اومده و در نبود سرایدار فیلم رو پاک کرده و حتی زمان ورود و خروج خودش هم حذف شده
بلند شد:
_کاری از دست من برنمیاد....بهتره برگردیم کلانتری و گزارشش رو به سروان بدیم
نابارور به دیوار تکیه دادم و به رفتنشون خیره شدم
همه چیز خراب شد
دیگه مدرکی ندارم اگه دیوید درست گفته باشه و کار همون گروه تجارتی باشه باید با یه گروه خیلی حرفه ای مواجه باشیم.....کسی که رد پا هاش رو به سرعت پاک میکنه
به سرایدار که بیخیال داشت قندی تو چایش میزد نگاه کردم پیر تر از اون بود که از کارای کامپیوتری سر دربیاره و حذف کنه
از درسا و کلاسای دانشگاه چیزی نفهمیدم....زودتر دلم میخواست به قرارم با پیتر برسم تا هم ازش کمک بگیرم و هم حالم رو خوب کنه
کاری که توش ماهر بود
ساعت ۵ عصر بود که رسیدم دم کافه....یه جای دنج و ساکت....دقیقا همون چیزی که نیاز داشتم
با وارد شدنم بوی عود و نسکافه زیر بینیم پیچید
چراغای زرد بالای هر میز آویزون بود و از همون طریق تونستم چهره پیتر رو تشخیص بدم
رو به روش رو صندلی نشستم و سلام کردم....تنها با لبخند خیرم شد
دل باخته ی همین وقتایی بودم که با عشق نگاهم میکرد
_نمیخوای چیزی بگی؟...خسته نمیشی از زل زدن بهم؟
دستای گرمشو رو دستام گذاشت و فشرد:
_من هیچ وقت از دیدن تو سیر نمیشم
با یادآوری اتفاق صبح پکر شدم و سرم رو انداختم پایین
_چیزی شده؟
_فیلمه پاک شده بود
_کدوم فیلمه....نکنه همون فیلمی ضبط شده رو میگی؟
سرمو به معنی اره تکون دادم
_وا...چطوری پاک شده؟؟
_خودمم نمیدونم....خیلی کلافم ...درست در لحظه ای که فکر میکردم همه چیز درست شده خراب شد
_اشکال نداره قربونت برم....بازم میتونی یه راه دیگه پیدا کنی.....الان هم فکرت رو درگیر نکن ...یه چیز سفارش بدیم بخوری حالت بهتر میشه...بعدا بیشتر راجبش حرف میزنیم
چند ساعت بعد در حالی که بارون نم نم میبارید توی پارک قدم میزدیم
بارون اونقدر نبود که خیس آب بشیم و به نظر میومد بزودی قطع بشه
_از تالار چه خبر؟
_بزارید دو ساعت گذشته رو چک کنم
مضطرب پاشنه پامو به زمین میزدم تا اینکه گفت:
_حدود ۲۵ دیقه پیش که سرایدار برای خرید به بیرون رفته بود ۷ دیقه از فیلم کات شده و مشخصه کسی اومده و در نبود سرایدار فیلم رو پاک کرده و حتی زمان ورود و خروج خودش هم حذف شده
بلند شد:
_کاری از دست من برنمیاد....بهتره برگردیم کلانتری و گزارشش رو به سروان بدیم
نابارور به دیوار تکیه دادم و به رفتنشون خیره شدم
همه چیز خراب شد
دیگه مدرکی ندارم اگه دیوید درست گفته باشه و کار همون گروه تجارتی باشه باید با یه گروه خیلی حرفه ای مواجه باشیم.....کسی که رد پا هاش رو به سرعت پاک میکنه
به سرایدار که بیخیال داشت قندی تو چایش میزد نگاه کردم پیر تر از اون بود که از کارای کامپیوتری سر دربیاره و حذف کنه
از درسا و کلاسای دانشگاه چیزی نفهمیدم....زودتر دلم میخواست به قرارم با پیتر برسم تا هم ازش کمک بگیرم و هم حالم رو خوب کنه
کاری که توش ماهر بود
ساعت ۵ عصر بود که رسیدم دم کافه....یه جای دنج و ساکت....دقیقا همون چیزی که نیاز داشتم
با وارد شدنم بوی عود و نسکافه زیر بینیم پیچید
چراغای زرد بالای هر میز آویزون بود و از همون طریق تونستم چهره پیتر رو تشخیص بدم
رو به روش رو صندلی نشستم و سلام کردم....تنها با لبخند خیرم شد
دل باخته ی همین وقتایی بودم که با عشق نگاهم میکرد
_نمیخوای چیزی بگی؟...خسته نمیشی از زل زدن بهم؟
دستای گرمشو رو دستام گذاشت و فشرد:
_من هیچ وقت از دیدن تو سیر نمیشم
با یادآوری اتفاق صبح پکر شدم و سرم رو انداختم پایین
_چیزی شده؟
_فیلمه پاک شده بود
_کدوم فیلمه....نکنه همون فیلمی ضبط شده رو میگی؟
سرمو به معنی اره تکون دادم
_وا...چطوری پاک شده؟؟
_خودمم نمیدونم....خیلی کلافم ...درست در لحظه ای که فکر میکردم همه چیز درست شده خراب شد
_اشکال نداره قربونت برم....بازم میتونی یه راه دیگه پیدا کنی.....الان هم فکرت رو درگیر نکن ...یه چیز سفارش بدیم بخوری حالت بهتر میشه...بعدا بیشتر راجبش حرف میزنیم
چند ساعت بعد در حالی که بارون نم نم میبارید توی پارک قدم میزدیم
بارون اونقدر نبود که خیس آب بشیم و به نظر میومد بزودی قطع بشه
_از تالار چه خبر؟
۴.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.