عشق در شرکت p33
راوی
شوگا از کمد اومد بیرون ا/ت در اتاق و آروم باز کرد یه نگاه کرد به شوگا علامت داد که باهاش بیاد آروم قدم می زدند که یهو
+ا/ت این تیشرت منو ندیدی
×بله کودم تیشرته
+همونی که رنگش سیاه بود
×آهان اون من ورداشتم پوشیدنش
+ای بابا واسچی لباسه منو پوشیدی
×خوب حالا مگه چی شده یکی دیگه وردار بپوش
ا/ت شوگارو سریع کشوند در باز کرده و گفت
×زود باشه برو الان میاد
_باشه مراقب خودت باش
×تو هم همین تور
×اخیش بخیر گذشت
بخشید که کوتاه شده بازم میزارم❤️
شوگا از کمد اومد بیرون ا/ت در اتاق و آروم باز کرد یه نگاه کرد به شوگا علامت داد که باهاش بیاد آروم قدم می زدند که یهو
+ا/ت این تیشرت منو ندیدی
×بله کودم تیشرته
+همونی که رنگش سیاه بود
×آهان اون من ورداشتم پوشیدنش
+ای بابا واسچی لباسه منو پوشیدی
×خوب حالا مگه چی شده یکی دیگه وردار بپوش
ا/ت شوگارو سریع کشوند در باز کرده و گفت
×زود باشه برو الان میاد
_باشه مراقب خودت باش
×تو هم همین تور
×اخیش بخیر گذشت
بخشید که کوتاه شده بازم میزارم❤️
۴.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.