رمان نفرت در عشق پارت ۲
رمان نفرت در عشق پارت ۲
ولی میدونست اگه کاری کنه اون بدتر میکنه و دو زنگو ساکت موند وزنگ که خورد رفتیم تو محوطه دانشگاه و قدم زدیم و حرف زدیم که من چشم خورد به کیو و دیدم با یه دختره
یونا : هع ..... کیو رو ببین به این زودی دوس دختر پیدا کرده
ریوکی : اها اونو میگی اون که دوس دخترش نیست که
یونا : پس کیه ؟
یوکی : خواهر شه که از خودش سلیطه تره
یونا : ولی خواهرش خیلی ریزه میزستا
یوکی : به قدش نگاه نکن اون انقد وحشیه
یونا : واقعا ولی اصلا بهش نمیاد
یوکی : راستی داداشت کجاست ؟
یونا : نمیدونم باید همین دورو برا باشه
سوجون از پشت سرمون اومد و
سوجون : دنبال کی میگردین ؟
یونا : یا خود مسیح .....اوه سوجون ترسیدم مریضی مگه؟
یوکی : اوه ریدم به خودم یه لحظه
یونا داره سوجونو میزنه
یونا: احمق ...خنگ ...نمیگی قلبم وایمسته میمیرم
سوجون : اه ...اه ..نکن دیگه ...اوه باشه باشه قلط کردم ولکن حالا
یونا ولش میکنه
سوجون : اون پسر خوشتیپه رو دیدی ؟ ( به کیو اشاره میکنه )
یونا و یوکی : خوشتیپ ؟
یونا : خل شدی
یوکی : کوری مگه این کجاش خوشتیپه ؟
سوجون : من برم دیگه امنیت جانی من پیش شما ههییییچچچچ تضمینی نداره
یونا با پا و دست میزنتش و سوجونم فرار میکنه
( ویو کیو )
سلام کیو سوما هستم ۲۳ سالمه و دانشگاه سئول پزشکی میخونم و با پدر مادرم و خواهرم تک سئول زندگی میکنم و خواهرمم همراه من دانشگاه میاد اسم خواهرم سوما مایکو عه و من اونو خیلی دوس دارم و واقعا برای هر تصمیمش احترام قاعلم و اون خط قرمزمه و من عاشق اذیت کردن یوکیم وقتی کمرشو و باسنشو سیخونک میزنم خیلی خنده دار میشه من عاشق خوراکی خوردن عاشق ورزشم و کارته کارم .......و بعد اینکه زنگ خورد خواهرمو بردم داخل کلاسش و
( ویو یونا )
داشتم میرفتم سرجتام بشینم که کیو بهم طعنه زدو رفت سر جاش نشست و
یونا : هوی کوری مگه
کیو : .....
دیگه اهمیتی ندادم و نشستم
( ویو کیو )
رفتم سر جام نشستم داشتم یوکی رو سیخونک میدادم چون هنوز معلم نیومده بود و
( ویو یوکی )
وای دیگه داشت خیلی رومخ میشد نتونستم خودمو نگه دارم
یوکی : بس کن دیگه کیو .... ببین ( به یونا اشاره میکنه ) یونا دقیقا کنارته اونو چرا سیخونک نمیزنی؟
وای از دهنم پرید حالا چه طوری جعمش کنم؟
( ویو یونا )
هاع ؟ این چیمیگه الان چیکار کنم من
کیو : اوکی حالا که تو میخوای باشه
صندلیمو گرفت و به سمت خودش کشید و دستشو گذاشت رو پهلوم و کشید سمت شکمم بعد دوباره اومد رو پهلوم و داشت میرفت سمت رونم من کم کم داشتم میترسیدم و .....
مایل به لایک ؟ کامنت ؟
واقعا ممنونم میشم حمایت کنین
ولی میدونست اگه کاری کنه اون بدتر میکنه و دو زنگو ساکت موند وزنگ که خورد رفتیم تو محوطه دانشگاه و قدم زدیم و حرف زدیم که من چشم خورد به کیو و دیدم با یه دختره
یونا : هع ..... کیو رو ببین به این زودی دوس دختر پیدا کرده
ریوکی : اها اونو میگی اون که دوس دخترش نیست که
یونا : پس کیه ؟
یوکی : خواهر شه که از خودش سلیطه تره
یونا : ولی خواهرش خیلی ریزه میزستا
یوکی : به قدش نگاه نکن اون انقد وحشیه
یونا : واقعا ولی اصلا بهش نمیاد
یوکی : راستی داداشت کجاست ؟
یونا : نمیدونم باید همین دورو برا باشه
سوجون از پشت سرمون اومد و
سوجون : دنبال کی میگردین ؟
یونا : یا خود مسیح .....اوه سوجون ترسیدم مریضی مگه؟
یوکی : اوه ریدم به خودم یه لحظه
یونا داره سوجونو میزنه
یونا: احمق ...خنگ ...نمیگی قلبم وایمسته میمیرم
سوجون : اه ...اه ..نکن دیگه ...اوه باشه باشه قلط کردم ولکن حالا
یونا ولش میکنه
سوجون : اون پسر خوشتیپه رو دیدی ؟ ( به کیو اشاره میکنه )
یونا و یوکی : خوشتیپ ؟
یونا : خل شدی
یوکی : کوری مگه این کجاش خوشتیپه ؟
سوجون : من برم دیگه امنیت جانی من پیش شما ههییییچچچچ تضمینی نداره
یونا با پا و دست میزنتش و سوجونم فرار میکنه
( ویو کیو )
سلام کیو سوما هستم ۲۳ سالمه و دانشگاه سئول پزشکی میخونم و با پدر مادرم و خواهرم تک سئول زندگی میکنم و خواهرمم همراه من دانشگاه میاد اسم خواهرم سوما مایکو عه و من اونو خیلی دوس دارم و واقعا برای هر تصمیمش احترام قاعلم و اون خط قرمزمه و من عاشق اذیت کردن یوکیم وقتی کمرشو و باسنشو سیخونک میزنم خیلی خنده دار میشه من عاشق خوراکی خوردن عاشق ورزشم و کارته کارم .......و بعد اینکه زنگ خورد خواهرمو بردم داخل کلاسش و
( ویو یونا )
داشتم میرفتم سرجتام بشینم که کیو بهم طعنه زدو رفت سر جاش نشست و
یونا : هوی کوری مگه
کیو : .....
دیگه اهمیتی ندادم و نشستم
( ویو کیو )
رفتم سر جام نشستم داشتم یوکی رو سیخونک میدادم چون هنوز معلم نیومده بود و
( ویو یوکی )
وای دیگه داشت خیلی رومخ میشد نتونستم خودمو نگه دارم
یوکی : بس کن دیگه کیو .... ببین ( به یونا اشاره میکنه ) یونا دقیقا کنارته اونو چرا سیخونک نمیزنی؟
وای از دهنم پرید حالا چه طوری جعمش کنم؟
( ویو یونا )
هاع ؟ این چیمیگه الان چیکار کنم من
کیو : اوکی حالا که تو میخوای باشه
صندلیمو گرفت و به سمت خودش کشید و دستشو گذاشت رو پهلوم و کشید سمت شکمم بعد دوباره اومد رو پهلوم و داشت میرفت سمت رونم من کم کم داشتم میترسیدم و .....
مایل به لایک ؟ کامنت ؟
واقعا ممنونم میشم حمایت کنین
۲۸۴
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.