رمان سفر برای عشق پارت ۵
رمان سفر برای عشق پارت ۵
ویو تهیونگ
خلاصه که ا/ت رفت چند تا لباس بپوشه همه ی اون لباس ها برای ا/ت خیلی خوشگل میشدن پس گفتم که
تهیونگ: ا/ت همشون بردار خیلی خوشگل میشن بهت
ا/ت : باشه تهیونگا هر چی تو بگی
مادر ا/ت : دخترم چقدر خوشگل میشن بهت لباسا
ا/ت :مرسی مامان جونم
پدر ا/ت : قربونت برم من دخترم
ا/ت : مرسی که هستید دوستون دارم
پدر و مادر ا/ت : ما هم دوست داریم
ا/ت : من برم پیش تهیونگ
عمه ا/ت : اینقدر خودتو لوس نکن بچه
ا/ت : خداحافظ عمه جون
ا/ت : تهیونگا بریم ؟
تهیونگ : بریم چاگیا بریم
ا/ت : مامان بابا عمه جون بیایید بریم دیگه چیزی که نخریدید ولی من خریدام زیاده
عمه ا/ت : بله میدونم ا/ت خانم
ا/ت : بریم
ویو تهیونگ
از مغازه لباس فروشی خارج شدیم رفتیم سمت مغازه لوازم آرایشی که میدونستم ا/ت از لوازم آرایشی خیلی خوشش میاد پس بهش گفتم
تهیونگ : میدونم که چقدر لوازم آرایشی دوست داری پس برو هرچی دوست داری بردار
ا/ت : باشه چاگیا
چند دقیقه بعد.................
ا/ت : تهیونگا
تهیونگ: جانم ا/ت
ا/ت : اینارو برمیدارم
تهیونگ: باشه ا/ت بده ببرم حساب کنم
ا/ت : مرسی تهیونگا
ویو ا/ت
تهیونگ رفت حساب کرد و اومد بعدشم دیگه از خرید تموم شدیم ولی هیچکس چیزی نخرید یه لحظه تهیونگ گفت
تهیونگ : خب دیگه نوبتی هم که باشه نوبت اینه که بریم امارات من
ا/ت : باشه فقط من میرم هتل آماده شم بیام
تهیونگ : باشه چاگیا
ویو ا/ت
رفتم سمت هتل و وقتی رسیدم سریع رفتم یه دوش چند مینی گرفتم بعدشم موهام رو خشک کردم و یه میکاپ خوشگل کردم و یه لباس قشنگ انتخاب کردم و راه افتادم
ادامه دارد..................
اسلاید ۲ لباس ا/ت
اسلاید ۳ میکاپ ا/ت
اسلاید ۴ امارات تهیونگ
لایک ۷
کامنت ۷
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ویو تهیونگ
خلاصه که ا/ت رفت چند تا لباس بپوشه همه ی اون لباس ها برای ا/ت خیلی خوشگل میشدن پس گفتم که
تهیونگ: ا/ت همشون بردار خیلی خوشگل میشن بهت
ا/ت : باشه تهیونگا هر چی تو بگی
مادر ا/ت : دخترم چقدر خوشگل میشن بهت لباسا
ا/ت :مرسی مامان جونم
پدر ا/ت : قربونت برم من دخترم
ا/ت : مرسی که هستید دوستون دارم
پدر و مادر ا/ت : ما هم دوست داریم
ا/ت : من برم پیش تهیونگ
عمه ا/ت : اینقدر خودتو لوس نکن بچه
ا/ت : خداحافظ عمه جون
ا/ت : تهیونگا بریم ؟
تهیونگ : بریم چاگیا بریم
ا/ت : مامان بابا عمه جون بیایید بریم دیگه چیزی که نخریدید ولی من خریدام زیاده
عمه ا/ت : بله میدونم ا/ت خانم
ا/ت : بریم
ویو تهیونگ
از مغازه لباس فروشی خارج شدیم رفتیم سمت مغازه لوازم آرایشی که میدونستم ا/ت از لوازم آرایشی خیلی خوشش میاد پس بهش گفتم
تهیونگ : میدونم که چقدر لوازم آرایشی دوست داری پس برو هرچی دوست داری بردار
ا/ت : باشه چاگیا
چند دقیقه بعد.................
ا/ت : تهیونگا
تهیونگ: جانم ا/ت
ا/ت : اینارو برمیدارم
تهیونگ: باشه ا/ت بده ببرم حساب کنم
ا/ت : مرسی تهیونگا
ویو ا/ت
تهیونگ رفت حساب کرد و اومد بعدشم دیگه از خرید تموم شدیم ولی هیچکس چیزی نخرید یه لحظه تهیونگ گفت
تهیونگ : خب دیگه نوبتی هم که باشه نوبت اینه که بریم امارات من
ا/ت : باشه فقط من میرم هتل آماده شم بیام
تهیونگ : باشه چاگیا
ویو ا/ت
رفتم سمت هتل و وقتی رسیدم سریع رفتم یه دوش چند مینی گرفتم بعدشم موهام رو خشک کردم و یه میکاپ خوشگل کردم و یه لباس قشنگ انتخاب کردم و راه افتادم
ادامه دارد..................
اسلاید ۲ لباس ا/ت
اسلاید ۳ میکاپ ا/ت
اسلاید ۴ امارات تهیونگ
لایک ۷
کامنت ۷
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
۳۶.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.