عمارت کیم
ᴋɪᴍ'ꜱ ᴍᴀɴꜱɪᴏɴ
ᴘᴀʀᴛ 10
پاریس توی شب یه چیز دیگه بود مخصوصن که اینجا قصر بود ویو عالی داشت ولیعهد داشت با سرعت متوسط به جلو میرفت منم داشتم از این منظره زیبا لذت می بردم که دیدم ولیعهد مسیر و عوض کرد و به سمت شهر رفت با حالت تعجبی پرسیدم
_عالیجناب کجا میمریم!؟
+میمریم توی شهر ولی بعدش می خوام ببرمت یه جای خاصت !
+شهر!؟ ولی لباسمون یکم پیش نامناسبه
_مهم نیست ،،، پاریس توی شب عالیه !
کمی که گذشت رسیدم شهر بوی خوب کورسان رز های وحشی توی شهر پیچیده بود ولیعهد اسبش رو توی یکی از اسپبل های اونجا گذاشت تا وقتی بیام اونجا بمونه بعد اشاره کرد که بازوش رو بگیرم با اینکه یکم معذب میشدم ولی چون تو شلوغی شهر گم نشم بازوی ولیعهد و گرفتم راه افتادیم
آروم توی شهر راه می رفتم منم از نسیم خنکی که توی شهر میپیچید لذت میبردم همینجوری داشتم این دور رو ور نگاه میکردم که توجه ام به ولیعهد جلب شد زل زده بود به کورسان های شکلاتی تازه که داشت از پشت مغازه به آدم چشمک میزد!
با خنده گفتم
_ولیعهد دوست دارین یکم کروسان با شکلات داغ بخوریم!؟ توی این هوا هم که خیلی می چسبه !
+آره موافقم بخوریم ولی بزار این رو بسته بندی کنیم ببریم اون جایی که گفتم بخوریم
_باشه
بعد وارد مغازه شدیم بوی خوب نون و شیرینی فضا رو پر کرده بود لابه لابه اون ها بوی خوب شکلات هم پیچده بود ولیعهد شکلات های داغ سفارش داد اون ها هم بسته بندی کردن بعد روبه من گفت
+ات بیا کروسان هارو تو انتخاب کن
_اوکی
بعد رفتم جلو و ویترین نگاه کردم و گفتم
_اممممم من کروسان شکلاتی می خوام یااااا اصلا دوتا شکلاتی شکلاتی دوست دارین!؟
+آره چرا که نه لطفا دوتا هم کروسان شکلاتی بزارید
فروشنده :چشم
بعد بسته خوراکی هارو گرفتیم ولیعهد پول و پرداخت کرد رفتیم بیرون از مغازه کمی توی شهر قدم زدیم که ولیعهد رفت اسبش رو آورد و دوباره سوار شدیم رفتیم به طرف قصر ولی به قصر که نزدیک شدیم ولیعهد یه جارو پیچید و رفت بالا پرسیدم
_کجا میمریم؟
+میریم دست بالای قصر
کمی گذشت رسیدم به تپه از اسب پیاده شدیم که ولیعهد افسار اسب رو گرفت واوووووو چه منظره زیبایی داره اینجا به کل شهر دید داشت به آسمون که نگاه کردم با ذوق گفتم
_نگاه کنید کا ستاره ها معلومن!
+(خنده)اینجا رو دوست داری! ؟
_عاشقشم!
ولیعهد به نگاه میکرد نسیم موهام نوازش میکرد اسبش نشوند کنار خودمون در بسته خوراکی هارو باز کرد اول کمی از شکلات داغ خوردم که سرما از جونم بیرون بره بعد یه گاز از کروسانم زدم که ولیعهد گفت
+ات!
_بله
+تو چقدر به آسمون شب علاقه داری!؟
_من! بیشتر از هر چیزی!
+منم همون قدر عاشق تو ام بیشتر از هر چیزی تو زندگیم بیشتر دوست دارم با تمام وجودم با تک تک سلول هام عاشقتم !
رفتم تو شوک الان ولیعهد این کشور به من اعتراف کرده بودند و برگامممممممممممم من داشتم با قیافه کیوت و گیج و شوک نگاهش میکردم که خندید که باعث شد قند تو دلم آب بشه بعد موهام گذاشت بستم گوشم بهم نزدیک تر شد و گفت
+توچی !؟ تو عاشق من هستی!؟
_ولیعهد....
+هیششششش فقط جواب بده
_خب... دقیق نمیدونم باید راجبش یکم فک کنم
+یعنی یه حس هایی نسبت به من داری؟
_اوهوم
بعد از گفتن اون کلمه لب هاشو رو لب هام گذاشت شروع کرد به بو*سیدنم رفتم تو شوک بیشتر شتتتتت الان ولیعهد منو بوسیددددددددد آروم از لب هام م*ک میزد بعد ۱ دقیقه ازم جدا شد و گفت
+چرا همکاری نکردی!؟
_اولین بارم بود(کیوت و خجالت زده )
+(خنده)حواسم نبود اشکال نداره
بعد توی گوشم با صدای بمش گفت
+خودم یادت میدم!
این حرفش باعث شد گوجه بشممممممممممم بعدش برای اینکه یکم از تو شوک در بیام شروع کردم به خوردن خوراکی و دیدن شهر که گفتم
_شما این منظره رو نگاه نمیکنید؟!
+نوچ تو از اینا خوشگل تری دوست دارم دوست دارم تورو نگاه کنم
_(گوجه شده)
+(خنده)
بعد از تموم کردن خوراکی هامون دوباره نشستیم رو اسب ولیعهد دیت هارو دور کمرم حلقه کرد سرش گذاشت رو شونم راه افتادیم به طرف قصر.......
گیلیگیلی خودم کشتم این پارت که توش اعتراف بود خوب بشه🤎🍪
ᴘᴀʀᴛ 10
پاریس توی شب یه چیز دیگه بود مخصوصن که اینجا قصر بود ویو عالی داشت ولیعهد داشت با سرعت متوسط به جلو میرفت منم داشتم از این منظره زیبا لذت می بردم که دیدم ولیعهد مسیر و عوض کرد و به سمت شهر رفت با حالت تعجبی پرسیدم
_عالیجناب کجا میمریم!؟
+میمریم توی شهر ولی بعدش می خوام ببرمت یه جای خاصت !
+شهر!؟ ولی لباسمون یکم پیش نامناسبه
_مهم نیست ،،، پاریس توی شب عالیه !
کمی که گذشت رسیدم شهر بوی خوب کورسان رز های وحشی توی شهر پیچیده بود ولیعهد اسبش رو توی یکی از اسپبل های اونجا گذاشت تا وقتی بیام اونجا بمونه بعد اشاره کرد که بازوش رو بگیرم با اینکه یکم معذب میشدم ولی چون تو شلوغی شهر گم نشم بازوی ولیعهد و گرفتم راه افتادیم
آروم توی شهر راه می رفتم منم از نسیم خنکی که توی شهر میپیچید لذت میبردم همینجوری داشتم این دور رو ور نگاه میکردم که توجه ام به ولیعهد جلب شد زل زده بود به کورسان های شکلاتی تازه که داشت از پشت مغازه به آدم چشمک میزد!
با خنده گفتم
_ولیعهد دوست دارین یکم کروسان با شکلات داغ بخوریم!؟ توی این هوا هم که خیلی می چسبه !
+آره موافقم بخوریم ولی بزار این رو بسته بندی کنیم ببریم اون جایی که گفتم بخوریم
_باشه
بعد وارد مغازه شدیم بوی خوب نون و شیرینی فضا رو پر کرده بود لابه لابه اون ها بوی خوب شکلات هم پیچده بود ولیعهد شکلات های داغ سفارش داد اون ها هم بسته بندی کردن بعد روبه من گفت
+ات بیا کروسان هارو تو انتخاب کن
_اوکی
بعد رفتم جلو و ویترین نگاه کردم و گفتم
_اممممم من کروسان شکلاتی می خوام یااااا اصلا دوتا شکلاتی شکلاتی دوست دارین!؟
+آره چرا که نه لطفا دوتا هم کروسان شکلاتی بزارید
فروشنده :چشم
بعد بسته خوراکی هارو گرفتیم ولیعهد پول و پرداخت کرد رفتیم بیرون از مغازه کمی توی شهر قدم زدیم که ولیعهد رفت اسبش رو آورد و دوباره سوار شدیم رفتیم به طرف قصر ولی به قصر که نزدیک شدیم ولیعهد یه جارو پیچید و رفت بالا پرسیدم
_کجا میمریم؟
+میریم دست بالای قصر
کمی گذشت رسیدم به تپه از اسب پیاده شدیم که ولیعهد افسار اسب رو گرفت واوووووو چه منظره زیبایی داره اینجا به کل شهر دید داشت به آسمون که نگاه کردم با ذوق گفتم
_نگاه کنید کا ستاره ها معلومن!
+(خنده)اینجا رو دوست داری! ؟
_عاشقشم!
ولیعهد به نگاه میکرد نسیم موهام نوازش میکرد اسبش نشوند کنار خودمون در بسته خوراکی هارو باز کرد اول کمی از شکلات داغ خوردم که سرما از جونم بیرون بره بعد یه گاز از کروسانم زدم که ولیعهد گفت
+ات!
_بله
+تو چقدر به آسمون شب علاقه داری!؟
_من! بیشتر از هر چیزی!
+منم همون قدر عاشق تو ام بیشتر از هر چیزی تو زندگیم بیشتر دوست دارم با تمام وجودم با تک تک سلول هام عاشقتم !
رفتم تو شوک الان ولیعهد این کشور به من اعتراف کرده بودند و برگامممممممممممم من داشتم با قیافه کیوت و گیج و شوک نگاهش میکردم که خندید که باعث شد قند تو دلم آب بشه بعد موهام گذاشت بستم گوشم بهم نزدیک تر شد و گفت
+توچی !؟ تو عاشق من هستی!؟
_ولیعهد....
+هیششششش فقط جواب بده
_خب... دقیق نمیدونم باید راجبش یکم فک کنم
+یعنی یه حس هایی نسبت به من داری؟
_اوهوم
بعد از گفتن اون کلمه لب هاشو رو لب هام گذاشت شروع کرد به بو*سیدنم رفتم تو شوک بیشتر شتتتتت الان ولیعهد منو بوسیددددددددد آروم از لب هام م*ک میزد بعد ۱ دقیقه ازم جدا شد و گفت
+چرا همکاری نکردی!؟
_اولین بارم بود(کیوت و خجالت زده )
+(خنده)حواسم نبود اشکال نداره
بعد توی گوشم با صدای بمش گفت
+خودم یادت میدم!
این حرفش باعث شد گوجه بشممممممممممم بعدش برای اینکه یکم از تو شوک در بیام شروع کردم به خوردن خوراکی و دیدن شهر که گفتم
_شما این منظره رو نگاه نمیکنید؟!
+نوچ تو از اینا خوشگل تری دوست دارم دوست دارم تورو نگاه کنم
_(گوجه شده)
+(خنده)
بعد از تموم کردن خوراکی هامون دوباره نشستیم رو اسب ولیعهد دیت هارو دور کمرم حلقه کرد سرش گذاشت رو شونم راه افتادیم به طرف قصر.......
گیلیگیلی خودم کشتم این پارت که توش اعتراف بود خوب بشه🤎🍪
۴.۴k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.