غیرممکن
غیرممکن
پارت چهار
ویو ات از بغلش دراومدم وقتی میخاستم از اتاق بیام بیرون دستمو گرفتو گفت که حالت خوبه؟
منم کمی مکث کردمو گفتم زیاد خوب نیستم!
برگشتم که برم یهو بهم گفت اگه میخای بیا خونه ی من یه چند روزی بمون
با تعجب گفتم کی من!!
گفت اره
گفتم چرا باید باهات بیام؟
گفت هرجور راحتی من بخاطر خودت گفتم که تو این خونه بایه تجاوزگز نمونی
یکم فکر کردم دیدم بیراه نمیگه منم قبول کردم
ویو کوک
محموله هاروکه جابه جا کردیم دیگه غروب بود با مینهو رفتیم بار
اون همینجوری میخورد تا اخرش که مست کرد
رسوندمش خونه وقتی داشتم میرفتم یه صدای جیغی شنیدم
رفتم تو خونه که دیدم صدا از اتاق مینهو میاد
رفتم ببینم چه خبره
ولی وقتی که درو باز کردم دیدم رو ات خیمه زده ات هم داره جیغ میکشه و گریه میکنه
نمیدونم چرا ولی یدفه زدم به سیم اخر و رفتم مینهو رو تا درحد مرگ زدمش و رفتم پیش ات
معلوم بود که خیلی ترسیده بود
زمان حال
ویو ات
با کوک سوار ماشین شدیم و بعد یه ساعت رسیدیم به یه عمارت که خارج از شهر بود
پیاده شدیم که کوک گفت راحت باش
رفتیم که کوک در زدو یه خانم محسن درو واسمون باز کرد
ویو کوک
ات قبول کرد که بیاد خونم پس یکی از نقشه هام که عاشق خودم کنمشو رفتم
رسیدیم خونه اجوما درو باز کرد بهش گفتم که اتاق ات رو کنار اتاق خودم اماده کنه
هوووراااااا بعد مدتااا پارت جدید 🗿
این هفته همشوووو امتحان داشتم😐
پارت چهار
ویو ات از بغلش دراومدم وقتی میخاستم از اتاق بیام بیرون دستمو گرفتو گفت که حالت خوبه؟
منم کمی مکث کردمو گفتم زیاد خوب نیستم!
برگشتم که برم یهو بهم گفت اگه میخای بیا خونه ی من یه چند روزی بمون
با تعجب گفتم کی من!!
گفت اره
گفتم چرا باید باهات بیام؟
گفت هرجور راحتی من بخاطر خودت گفتم که تو این خونه بایه تجاوزگز نمونی
یکم فکر کردم دیدم بیراه نمیگه منم قبول کردم
ویو کوک
محموله هاروکه جابه جا کردیم دیگه غروب بود با مینهو رفتیم بار
اون همینجوری میخورد تا اخرش که مست کرد
رسوندمش خونه وقتی داشتم میرفتم یه صدای جیغی شنیدم
رفتم تو خونه که دیدم صدا از اتاق مینهو میاد
رفتم ببینم چه خبره
ولی وقتی که درو باز کردم دیدم رو ات خیمه زده ات هم داره جیغ میکشه و گریه میکنه
نمیدونم چرا ولی یدفه زدم به سیم اخر و رفتم مینهو رو تا درحد مرگ زدمش و رفتم پیش ات
معلوم بود که خیلی ترسیده بود
زمان حال
ویو ات
با کوک سوار ماشین شدیم و بعد یه ساعت رسیدیم به یه عمارت که خارج از شهر بود
پیاده شدیم که کوک گفت راحت باش
رفتیم که کوک در زدو یه خانم محسن درو واسمون باز کرد
ویو کوک
ات قبول کرد که بیاد خونم پس یکی از نقشه هام که عاشق خودم کنمشو رفتم
رسیدیم خونه اجوما درو باز کرد بهش گفتم که اتاق ات رو کنار اتاق خودم اماده کنه
هوووراااااا بعد مدتااا پارت جدید 🗿
این هفته همشوووو امتحان داشتم😐
۲۲.۱k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.