متن چک نشده
THE SPY🌘🖤
PART|50
آروم چشماشو باز کرد و به سقف جتی که داخلش بود خیره شد.
زمانی که دید هیچکس نیست به پنجرهای که کنارش بود نگاه کرد و تهیونگ و کای رو درحال صحبت باهم دید.
اخمی کرد و باوجود دردی که توی پاهاش بود بلند شد و سمت پله ها رفت.
سهروز پیش بعد اون اتفاق زمانی که جونگکوک اومد و کمکش کرد دکتر اومده بود و پاشو پانسمان کرده بود و گفته بود تا حد امکان روش فشار نیاره.
اون روز جونگکوک زیادی نگران بود و اینو جیمین میتونست از چشماش بخونه و همچنین چیزی که پسر بزرگتر بهش گفته بود باعث شده بود خیلی کنجکاو بشه.
اون پسر بهش گفته بود«باید یک چیز مهم بهت بگم ولی الان زمانش نیست»
و بعد از اون هم هرچی جیمین بهش اصرار کرد هیچی نگفت.
و دربارهی تهیونگ....
دربارهی اون مرد جیمین واقعا نمیتونست درکش کنه، چون بعد اون اتفاق اصلا نیومده بود به دیدنش و جیمین هم ندیده بودتش تا همین امروز صبح که میخواستند کره رو به مقصد فرانسه ترک کنند.
ولی از اون موقع جور عجیبی بهش نگاه میکرد، نگاهش مثل قبل نبود.
و دقیقا الان داشت همونطور نگاهش میکرد.
برگشت سمت جک و چیزی بهش گفت و بعدش جک داشت به سمتش میومد.
اومد بالای پله ها روی یک پله پایینتر از جیمین ایستاد.
دستشو گرفت سمتش و گفت
-بزارید کمکتون کنم.
جیمین درحالی که هنوز به چشمای تهیونگ زل زده بود دندون غورچهای کرد و گفت
+نیازی نیست
-لطفا...نمیدونم مسئله شما با رئیس چیه اما بزارید کمکتون کنم
با چشمایی که رنگ تعجب گرفته بود بهش زل زد....پس اونها هم متوجه رابطه عجیب بین اون دو شده بودند.
سری تکون داد و دستشو گرفت و با کمکش پایین رفت و سمت تهیونگ و سه ماشین و موتور هایی که پارک شده بودند رفتند.
زمانی که رسیدند جونگکوک از یکی از ماشین ها پیدا شد و درحالی که بنظر میومد عصبانیه سمتشون اومد.
دستشو از دست جک کشید و خواست سمت ماشینی که ازش پیاده شدن بود ببرتش که صدای تهیونگ متوقفش کرد.
-کجا؟
جونگکوک با چشمایی که آتشین بود بهش نگاه کرد.
همه...همه...هرکسی که اونجا حضور داشت بجز جیمین میدونستند که زمانی کیم جونگکوک این نگاهش رو میکنه یعنی به نقطهای رسیده که نباید اهاش بحث کرد.
ولی انگار برادرش زیاد موافق این ماجرا نبود.
-ولش کن...اون با کای میره.
همه خبر داشتند که جیمین با کای میره ولی جونگکوک همیشه هرکاری دلش میخواست انجام میداد، برای همین تهیونگ برای بار دیگه بهش یادآوری کرد.
جونگکوک جوری به تهیونگ نگاه کرد که انگار اگه همون لحظه میتونست تهیونگ رو به بدترین حالت ممکن به قتل میرسوند.
دستشو ول کرد و سمت ماشین و رفت و چند لحظه بعد از باند فرودگاه خارج شد.
جیمین درحالی که داشت سوار ماشین کای میشد از نگاه تهیونگ و رفتار جونگکوک گیج شده بود.
PART|50
آروم چشماشو باز کرد و به سقف جتی که داخلش بود خیره شد.
زمانی که دید هیچکس نیست به پنجرهای که کنارش بود نگاه کرد و تهیونگ و کای رو درحال صحبت باهم دید.
اخمی کرد و باوجود دردی که توی پاهاش بود بلند شد و سمت پله ها رفت.
سهروز پیش بعد اون اتفاق زمانی که جونگکوک اومد و کمکش کرد دکتر اومده بود و پاشو پانسمان کرده بود و گفته بود تا حد امکان روش فشار نیاره.
اون روز جونگکوک زیادی نگران بود و اینو جیمین میتونست از چشماش بخونه و همچنین چیزی که پسر بزرگتر بهش گفته بود باعث شده بود خیلی کنجکاو بشه.
اون پسر بهش گفته بود«باید یک چیز مهم بهت بگم ولی الان زمانش نیست»
و بعد از اون هم هرچی جیمین بهش اصرار کرد هیچی نگفت.
و دربارهی تهیونگ....
دربارهی اون مرد جیمین واقعا نمیتونست درکش کنه، چون بعد اون اتفاق اصلا نیومده بود به دیدنش و جیمین هم ندیده بودتش تا همین امروز صبح که میخواستند کره رو به مقصد فرانسه ترک کنند.
ولی از اون موقع جور عجیبی بهش نگاه میکرد، نگاهش مثل قبل نبود.
و دقیقا الان داشت همونطور نگاهش میکرد.
برگشت سمت جک و چیزی بهش گفت و بعدش جک داشت به سمتش میومد.
اومد بالای پله ها روی یک پله پایینتر از جیمین ایستاد.
دستشو گرفت سمتش و گفت
-بزارید کمکتون کنم.
جیمین درحالی که هنوز به چشمای تهیونگ زل زده بود دندون غورچهای کرد و گفت
+نیازی نیست
-لطفا...نمیدونم مسئله شما با رئیس چیه اما بزارید کمکتون کنم
با چشمایی که رنگ تعجب گرفته بود بهش زل زد....پس اونها هم متوجه رابطه عجیب بین اون دو شده بودند.
سری تکون داد و دستشو گرفت و با کمکش پایین رفت و سمت تهیونگ و سه ماشین و موتور هایی که پارک شده بودند رفتند.
زمانی که رسیدند جونگکوک از یکی از ماشین ها پیدا شد و درحالی که بنظر میومد عصبانیه سمتشون اومد.
دستشو از دست جک کشید و خواست سمت ماشینی که ازش پیاده شدن بود ببرتش که صدای تهیونگ متوقفش کرد.
-کجا؟
جونگکوک با چشمایی که آتشین بود بهش نگاه کرد.
همه...همه...هرکسی که اونجا حضور داشت بجز جیمین میدونستند که زمانی کیم جونگکوک این نگاهش رو میکنه یعنی به نقطهای رسیده که نباید اهاش بحث کرد.
ولی انگار برادرش زیاد موافق این ماجرا نبود.
-ولش کن...اون با کای میره.
همه خبر داشتند که جیمین با کای میره ولی جونگکوک همیشه هرکاری دلش میخواست انجام میداد، برای همین تهیونگ برای بار دیگه بهش یادآوری کرد.
جونگکوک جوری به تهیونگ نگاه کرد که انگار اگه همون لحظه میتونست تهیونگ رو به بدترین حالت ممکن به قتل میرسوند.
دستشو ول کرد و سمت ماشین و رفت و چند لحظه بعد از باند فرودگاه خارج شد.
جیمین درحالی که داشت سوار ماشین کای میشد از نگاه تهیونگ و رفتار جونگکوک گیج شده بود.
۴.۳k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.