Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
مائده:مرسی ک بعد از دوماه منو اوردی بیرون خیلی خوبه
برهان:پس پیک نیک ک میگن اینه(اروم)
مائده:تاحالا با خانوادت پیک نیک نیومدی؟
برهان:خانواده:مامانم به فکر ه*رز*گیش هاش بود بابام به فکر ل*ا*شی بازی هاش منم ناخواسته به دنیا امدم
مائده:ثریا خانوم یک چیزی هایی بهم گفت ولی خب
برهان:مامانم صیغه بابام میشه مامانم تو تهران باباش از این اسمی ها بود رو اسم باباش قسم میخوردن،بابام اون موقع اندازه خودش پولدار بود یک روز یک اتفاقی میوفتع ک بابام میگ دخترت صیغه من بشه بابامامانمم قبول میکنه و مامانم صیغه بابام میشه به چهار ماه نمکشه مامانم حامله میشه و بابام مجبور میشه ک عقدش کنن من ک به دنیا امدم توجه ندیدم احساس ندیدم مامانم وقتی بابام سرکار بود مردهارو میورد تو خونه وقتی هم مامانم نبود خونه بابام میورد، دلیل اینک از زن ها بدم میاد همینه اونا
مائده: خب این چی حرفی،شاید مامانت اینجوری بوده تو ک نمدونی دختر زن هارو اذیت کنی ک بگی مثلا زن ها خوب نیستند چون تویی زندگیت زن خوب ندیدی اینجور میگی چون توجه از طرف زن یا دختر ندیدی اینجوری میگی
برهان:کی میاد به من توجه کنه!
مائده:من
برهان یک نگاهی سنگینی کرد ک ریدم تو خودم دهنمو بستم
مائده:من الان خودم دختر خوبیم
برهان:بله خبر دارم
مائده:دختر خوبی نیستم؟قبل تو ک با هیچکس نبودم اون موقع ک پولدار بودیم بابام نمزاشت با دوستام برم بیرون اون موقع دخترهایی پولدار هم سن من پارتی میرفتن با دوست هاشون مسافرت ولی خانواده من اصلاا
برهان:باشه دختر خوب،حالا گشنمه نمخوای نهار بدی
بلند شدم از تو سبد نهار دراوردم،و دوتایی نهارمون خوردیم
مائده:میگم نریم عکس بگیرم؟
برهان:منو تو؟
مائده:اگع نمخوای من باهات عکس نگیرم از من عکس بگیر
برهان:پاشو بریم بگیرم
با برهان دوتایی کلی عکس گرفتیم برهان داشت همنجور ک عکس هارو نگاه میکرد بیبینه خوبه،من محو یک زن شوهر شده بود ک خانومه حامله بود شوهرش کلی قربون صدقش میرفت بهشون خیره شده بود و حسودیم شد
(برهان)
با مائده رفتیم کل عکس گرفتیم داشتم عکس هارو نگاه میکردم ک بیبینم خوبه یانه دیدم مائده خیره شده به یک خانواده یک لحظه دلم واقعا براش سوخت این کارهایی ک میکردم ظلم بود اون بچست دلم میخواست الان برم روبروش بگم دوست دارم ولی ولی نمیشه
(شب)
مائده:مرسی ک بعد از دوماه منو اوردی بیرون خیلی خوبه
برهان:پس پیک نیک ک میگن اینه(اروم)
مائده:تاحالا با خانوادت پیک نیک نیومدی؟
برهان:خانواده:مامانم به فکر ه*رز*گیش هاش بود بابام به فکر ل*ا*شی بازی هاش منم ناخواسته به دنیا امدم
مائده:ثریا خانوم یک چیزی هایی بهم گفت ولی خب
برهان:مامانم صیغه بابام میشه مامانم تو تهران باباش از این اسمی ها بود رو اسم باباش قسم میخوردن،بابام اون موقع اندازه خودش پولدار بود یک روز یک اتفاقی میوفتع ک بابام میگ دخترت صیغه من بشه بابامامانمم قبول میکنه و مامانم صیغه بابام میشه به چهار ماه نمکشه مامانم حامله میشه و بابام مجبور میشه ک عقدش کنن من ک به دنیا امدم توجه ندیدم احساس ندیدم مامانم وقتی بابام سرکار بود مردهارو میورد تو خونه وقتی هم مامانم نبود خونه بابام میورد، دلیل اینک از زن ها بدم میاد همینه اونا
مائده: خب این چی حرفی،شاید مامانت اینجوری بوده تو ک نمدونی دختر زن هارو اذیت کنی ک بگی مثلا زن ها خوب نیستند چون تویی زندگیت زن خوب ندیدی اینجور میگی چون توجه از طرف زن یا دختر ندیدی اینجوری میگی
برهان:کی میاد به من توجه کنه!
مائده:من
برهان یک نگاهی سنگینی کرد ک ریدم تو خودم دهنمو بستم
مائده:من الان خودم دختر خوبیم
برهان:بله خبر دارم
مائده:دختر خوبی نیستم؟قبل تو ک با هیچکس نبودم اون موقع ک پولدار بودیم بابام نمزاشت با دوستام برم بیرون اون موقع دخترهایی پولدار هم سن من پارتی میرفتن با دوست هاشون مسافرت ولی خانواده من اصلاا
برهان:باشه دختر خوب،حالا گشنمه نمخوای نهار بدی
بلند شدم از تو سبد نهار دراوردم،و دوتایی نهارمون خوردیم
مائده:میگم نریم عکس بگیرم؟
برهان:منو تو؟
مائده:اگع نمخوای من باهات عکس نگیرم از من عکس بگیر
برهان:پاشو بریم بگیرم
با برهان دوتایی کلی عکس گرفتیم برهان داشت همنجور ک عکس هارو نگاه میکرد بیبینه خوبه،من محو یک زن شوهر شده بود ک خانومه حامله بود شوهرش کلی قربون صدقش میرفت بهشون خیره شده بود و حسودیم شد
(برهان)
با مائده رفتیم کل عکس گرفتیم داشتم عکس هارو نگاه میکردم ک بیبینم خوبه یانه دیدم مائده خیره شده به یک خانواده یک لحظه دلم واقعا براش سوخت این کارهایی ک میکردم ظلم بود اون بچست دلم میخواست الان برم روبروش بگم دوست دارم ولی ولی نمیشه
(شب)
۹.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.