فیک خانه وحشت
پارت ۷
نمیدونم چن دقیقه بود که داشتیم همینجوری بهم نگا میکردیم که بخودم اومدم و گفتم
ا.ت: عام بابات صبحونه ممنون عالی بود دستت درد نکنه با اجازه من دیگ برم دیرم شد
جیمین: هم خواعش میکنم، راستی کجا میری؟
ا.ت: اوم خب میخام برم سر کار بعد برم پیش مامانم بهش سر بزنم:)
جیمین: اوم میخام ی چیزی بگم بابات اون ماجرا که باعث شدم مامانت تصادف کنه معذرت میخام🙂
ا.ت: اوکی😐(تو شوکه)
از خونه زدم بیرون که تازه کار تو کافه پیدا کرده بودم راهی اونجا شدم رسیدم و با صاحب کارم حرف زدم و شروع ب کار کردم صاحب کارم آدم خوبی بود داشتم کار میکردم که احساس سنگینی یکی رو خودم حس کردم دور ورمو نگا کردم کسی نبود بیخیال شدم و رفتم ظرف های کثیف رو تو سینک ظرفشویی گذاشتم که یکی از کار کنا اومد و منو چسبوند ب دیوار
ا.ت: هی عوضی چیکار میکنی ولم کنن
پسرعه: هیشش اومدم با بیبیم آشنا بشم
ا.ت: چی میگی توو
داشت نزلیکم میشد و میخاست ببوستم که... پسرعه اوفتاد زمین چشامو که بسته بودم احساس کردم دستای پسرعه دیگ رو بدنم نیس چشامو باز کردم دیدم آقا جنه( منظورش جیمینه) داشت میزدش بعد نمیدونم چی شد اون پسرعه رو محوش کرد😐😐
ا.ت: ت...تو چیکار کردی؟؟
جیمین: هیچی نگوو
که یهو دستمو کشید تو ی لحظه تو اتاقم ظاهر شدمم اون جنه اعصبانی ب نظر میومد چشاش قرمز شده بود و نزلیکم شد
جیمین: تو چرا گذاشتی نزلیکت بشه هان؟ میدونی اگ دیر میرسیدم چیکارا ک نمیکرد؟(عربده )
ا.ت: من
جیمین: تو چی هان تو چی؟؟ وقتی ی جایی میخای کار کنی اول ببین کسایی که اونجا کار میکنن آدامی درستین یا ن(باداد)
ا.ت: اییش ب تو چه هان ب توچهه این کار خودمه درضمن من از تو کمک خاستم؟ ن نخاستم حالا تقصیر من چیه اون عوضی داشت ب زور بهم دست درازی میکرد؟ این مسئله ب خودم ربط داره (هلش دادم عقب و داشتم میرفت که دستمو گرفت و کوبید ب دیوار و لبشو رو لبم گذاشت و....
نمیدونم چن دقیقه بود که داشتیم همینجوری بهم نگا میکردیم که بخودم اومدم و گفتم
ا.ت: عام بابات صبحونه ممنون عالی بود دستت درد نکنه با اجازه من دیگ برم دیرم شد
جیمین: هم خواعش میکنم، راستی کجا میری؟
ا.ت: اوم خب میخام برم سر کار بعد برم پیش مامانم بهش سر بزنم:)
جیمین: اوم میخام ی چیزی بگم بابات اون ماجرا که باعث شدم مامانت تصادف کنه معذرت میخام🙂
ا.ت: اوکی😐(تو شوکه)
از خونه زدم بیرون که تازه کار تو کافه پیدا کرده بودم راهی اونجا شدم رسیدم و با صاحب کارم حرف زدم و شروع ب کار کردم صاحب کارم آدم خوبی بود داشتم کار میکردم که احساس سنگینی یکی رو خودم حس کردم دور ورمو نگا کردم کسی نبود بیخیال شدم و رفتم ظرف های کثیف رو تو سینک ظرفشویی گذاشتم که یکی از کار کنا اومد و منو چسبوند ب دیوار
ا.ت: هی عوضی چیکار میکنی ولم کنن
پسرعه: هیشش اومدم با بیبیم آشنا بشم
ا.ت: چی میگی توو
داشت نزلیکم میشد و میخاست ببوستم که... پسرعه اوفتاد زمین چشامو که بسته بودم احساس کردم دستای پسرعه دیگ رو بدنم نیس چشامو باز کردم دیدم آقا جنه( منظورش جیمینه) داشت میزدش بعد نمیدونم چی شد اون پسرعه رو محوش کرد😐😐
ا.ت: ت...تو چیکار کردی؟؟
جیمین: هیچی نگوو
که یهو دستمو کشید تو ی لحظه تو اتاقم ظاهر شدمم اون جنه اعصبانی ب نظر میومد چشاش قرمز شده بود و نزلیکم شد
جیمین: تو چرا گذاشتی نزلیکت بشه هان؟ میدونی اگ دیر میرسیدم چیکارا ک نمیکرد؟(عربده )
ا.ت: من
جیمین: تو چی هان تو چی؟؟ وقتی ی جایی میخای کار کنی اول ببین کسایی که اونجا کار میکنن آدامی درستین یا ن(باداد)
ا.ت: اییش ب تو چه هان ب توچهه این کار خودمه درضمن من از تو کمک خاستم؟ ن نخاستم حالا تقصیر من چیه اون عوضی داشت ب زور بهم دست درازی میکرد؟ این مسئله ب خودم ربط داره (هلش دادم عقب و داشتم میرفت که دستمو گرفت و کوبید ب دیوار و لبشو رو لبم گذاشت و....
۵۳.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.