𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁹
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁹
هنوز صدای رعد و برق و بارون میومد اما خیلی کمتر از زرد و برق قبلی تند تند پشت سر هم پلک میزدم دستشو به صورت نوازش بار روی موهام کشید و به سمت پایین میومد و دوباره دستشو برد بالا و روی موهام کشید براید استایل بغلم کرد و به سمت اتاق رفت اما به سمت اتاق خودم نه این سری داشت به اتاق دیگهای میرفت در اتاقو باز کرد و وارد شد در این حین وری که من سرم تو سی.نههاش بود من رو تخت گذاشت و خودش کنارم دراز کشید سرم رو دوباره تو س.ینه هاش فرو بردم و چشمامو تا حد توان محکم بستم اما بغل گرمش باعث آرامشم میشد غذایی که پخته بود حدس میزنم خودش برای اولین بار به تنهایی پخته چون یه جورایی خیلی شور بود به روی خودم نیاوردم خوشمزه بود... نفسش به گردنم میخورد و این باعث خمارتر شدنم میشد چشمام رو بستم هنوز خوابم نمیاومد ولی سعی خودمو کردم تا بخوابم و حدود ۵ دقیقه بعد خوابم برد....
کوک:*پوزخند*کوچولو
ویو کوک
موهاش رایحه توت فرنگی و مابین شکلات رو میداد محکم تو بغلم فشارش داده بودم تا نکنه صاعقه دیگهای بزنه و مبادا بترسه کم کم بعد از اینکه متوجه شدم خوابش برده دستامو شل کردم و آزادش کردم لی هنوز نمیتونستم دست از نوازش کردن موهای لختش بردارم گوشیم رو از روی میز برداشتم و روی حالت سایلنت گذاشت و از فرشتهای که کنارم خوابیده بود یه عکس یواشکی گرفتم تا برای همیشه کنارم بمونه...
هنوز صدای رعد و برق و بارون میومد اما خیلی کمتر از زرد و برق قبلی تند تند پشت سر هم پلک میزدم دستشو به صورت نوازش بار روی موهام کشید و به سمت پایین میومد و دوباره دستشو برد بالا و روی موهام کشید براید استایل بغلم کرد و به سمت اتاق رفت اما به سمت اتاق خودم نه این سری داشت به اتاق دیگهای میرفت در اتاقو باز کرد و وارد شد در این حین وری که من سرم تو سی.نههاش بود من رو تخت گذاشت و خودش کنارم دراز کشید سرم رو دوباره تو س.ینه هاش فرو بردم و چشمامو تا حد توان محکم بستم اما بغل گرمش باعث آرامشم میشد غذایی که پخته بود حدس میزنم خودش برای اولین بار به تنهایی پخته چون یه جورایی خیلی شور بود به روی خودم نیاوردم خوشمزه بود... نفسش به گردنم میخورد و این باعث خمارتر شدنم میشد چشمام رو بستم هنوز خوابم نمیاومد ولی سعی خودمو کردم تا بخوابم و حدود ۵ دقیقه بعد خوابم برد....
کوک:*پوزخند*کوچولو
ویو کوک
موهاش رایحه توت فرنگی و مابین شکلات رو میداد محکم تو بغلم فشارش داده بودم تا نکنه صاعقه دیگهای بزنه و مبادا بترسه کم کم بعد از اینکه متوجه شدم خوابش برده دستامو شل کردم و آزادش کردم لی هنوز نمیتونستم دست از نوازش کردن موهای لختش بردارم گوشیم رو از روی میز برداشتم و روی حالت سایلنت گذاشت و از فرشتهای که کنارم خوابیده بود یه عکس یواشکی گرفتم تا برای همیشه کنارم بمونه...
۲۰.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.