تک پارتی کوک وقتی وسط اهم اهم دردت میگیره

سلام من ا.ت هستم 2 ساله که با کوکی ازدواج کردم

سلام م کوک هستم 2 ساله با ا.ت ازدواج کردم

ویو من: بریم سراغ داستان😁

امروز قراره کوکی زود از سر کار بیاد میخوام براش غذا های مورد علاقشو درست کنم

کوکی رفت سر کار منم دست به کار شدم براش یه عالمه غذا پختم ولی خدایی همشون دوست داشت دیگه ساعت 8 بود سفره گذاشتم نشستم رو صندلی منتظر کوکی همینجوری ساعت گذشت رسید به 12 که آقا اومد
علامت ات +
علامت کوک_

+به به آقا اومدن

_گیر نده خسته ام

+اووووو تازه گیر هم ندم کجا بودی تا الان

_گفتم گیر نده ( عصبی)

+بسه دیگه یعنی چی هی بی اهمیتی میکنی

_ خودت خواستی

ویو من: 😁
دست ا.ت رو گرفت بزور برد پرتش کرد رو تخت لباسای خودشو ا.ت دراورد
_ گفتم گیر نده

+یااااا ولم کننن( داد)

_خفه( داد و عصبی)

کوکی یهو وارد ا.ت کرد داشت محکم می‌کوبید داخلش

+اههههههه

_هه

+ولم اهههه کن اهههههههی😭

_بمون یکم الان تموم میشه

سرعت بیشتر کرد

+نههههههه اهههههه

تروخدا درد دارم

_ اه بیب

ویو راوی کوک از ا.ت کشید بیرون ا.ت رو خودش گذاشت زیر دلش ماساژ داد

_ بیب دیگه سر شوهرت داد نزن حله؟

+چشم ددی

_خوبه حالا بخواب کوچولوی من شبت بخیر

+شب توعم بخیر عشقم ❤️