رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part55
"بعد مدرسه"
زنگ خورد و میخواستم برم نونه ات ببینم چرا امروز نیومده مدرسه...از صبح کلی بهش زنگ زدم ولی جواب نمیده
داشتم میرفتم که بورام اومد طرفم
بورام:کوکی؟میری هتل
کوک:او...اره میخوام برم هتل
بورام:عاها...خب...دلم خیلیییی برات تنگ میشه...💕
کوک:عاممم خب تا فردا چیزی نمونده فردا میبینمتتتت
بورام:اهوم...خب من باید برم...تهیونگ منتظرمه
کوک:اکی فعلا
بورام:فعلاااا کوکیییی😝❤
بورام رفت....رفتم به سمت خونه ی ات
ولی وقتی رسیدم هرچی زنگ خونشون رو زدم جواب نداد...دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم...گوشیم رو ورداشتم و دوباره به گوشیش برای بار هزارم زنگ زدم
اهههههه لعنتی وردار....
یعنی الان داره چیکار میکنه؟
خیلی نگرانشم...نمیتونم یک دقیقه هم بهش فکر نکنم...دلم براش ...تنگ شده
اهههههههههه....جواب بده دیگه لامصب😕🖤((بارون شدید))
نمیدونستم باید چیکار کنم برای همین داشتم میرفتم سمت هتل
که انگار خوردم به یه کسی...
نامجون:اینجا چیکار میکنی خون اشام؟
#part55
"بعد مدرسه"
زنگ خورد و میخواستم برم نونه ات ببینم چرا امروز نیومده مدرسه...از صبح کلی بهش زنگ زدم ولی جواب نمیده
داشتم میرفتم که بورام اومد طرفم
بورام:کوکی؟میری هتل
کوک:او...اره میخوام برم هتل
بورام:عاها...خب...دلم خیلیییی برات تنگ میشه...💕
کوک:عاممم خب تا فردا چیزی نمونده فردا میبینمتتتت
بورام:اهوم...خب من باید برم...تهیونگ منتظرمه
کوک:اکی فعلا
بورام:فعلاااا کوکیییی😝❤
بورام رفت....رفتم به سمت خونه ی ات
ولی وقتی رسیدم هرچی زنگ خونشون رو زدم جواب نداد...دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم...گوشیم رو ورداشتم و دوباره به گوشیش برای بار هزارم زنگ زدم
اهههههه لعنتی وردار....
یعنی الان داره چیکار میکنه؟
خیلی نگرانشم...نمیتونم یک دقیقه هم بهش فکر نکنم...دلم براش ...تنگ شده
اهههههههههه....جواب بده دیگه لامصب😕🖤((بارون شدید))
نمیدونستم باید چیکار کنم برای همین داشتم میرفتم سمت هتل
که انگار خوردم به یه کسی...
نامجون:اینجا چیکار میکنی خون اشام؟
۹.۱k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.