مدرسه دوست داشتنی من پارت 16
+چهار ماه از اون اتفاق میگذره و فک کنم یه خورده با نامجون نرم تر شدم ولی با ووک عین دوتا دوقلو دیوونه شدیم 🥺اون بهترین دوستی بوده که تاحالا داشتم. امروز آخرین امتحان بودو قرار بود همه دور هم جمع شیم ناسلامتی قرار سال دیگه ارشدای مدرسه شیماااا بابا قرار نبود بیاد دنبالم ولی اون اومده بود.و مثل اینکه رفته بود تو دفتر ما داشتیم واسه خودمون خوشحالی میکردیم که بابام صدام زد
چیه باباجون
ب جه یون :وقتشه از دوستات خداحافظی کنی.... جه یونا میدونم میدونم نمی تونی ازشون جداشی ولی منو ببخش باید همین فردا بریم آمریکا و برای مدتی اونجا باشیم چون یکی از سهام های مهم اونجا رو خریدیمو........
+بابا داشت چی میگفت؟ حتما شوخی میکنه من که می دونم شوخی میکنه ولی اون خیلی جدی بود یعنی دوباره قراره از دوستام جدا شم؟ اما این حق من نیست قطره های اشکم هی بیشتر و بیشتر میشد و من از بابام دور تر میشدم رفتم بالای پشت بوم مدرسه همونجا نشستم و به تمام خاطرات خوب و بدی که اینجا داشتم فکر میکردم که......
متاسفم که کم بود چون لایکاش کمه:)))) هرچی بیشتر حمایت شه زود تر میزارم ❤️❤️❤️❤️❤️
چیه باباجون
ب جه یون :وقتشه از دوستات خداحافظی کنی.... جه یونا میدونم میدونم نمی تونی ازشون جداشی ولی منو ببخش باید همین فردا بریم آمریکا و برای مدتی اونجا باشیم چون یکی از سهام های مهم اونجا رو خریدیمو........
+بابا داشت چی میگفت؟ حتما شوخی میکنه من که می دونم شوخی میکنه ولی اون خیلی جدی بود یعنی دوباره قراره از دوستام جدا شم؟ اما این حق من نیست قطره های اشکم هی بیشتر و بیشتر میشد و من از بابام دور تر میشدم رفتم بالای پشت بوم مدرسه همونجا نشستم و به تمام خاطرات خوب و بدی که اینجا داشتم فکر میکردم که......
متاسفم که کم بود چون لایکاش کمه:)))) هرچی بیشتر حمایت شه زود تر میزارم ❤️❤️❤️❤️❤️
۲۶.۷k
۰۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.