تصورات جدید از جین و شوگا پارت آخر
چند ماه بعد...
نمیدونم اون روز چ اتفاقایی افتاد گیج بودم! جین عاشقم من بود ولی بهم چیزی نمیگفت ..ما الان آمریکا بودیم
امروز با جین قرار داشتم! یونگی هم پیشم بود
واقعاً اتفاقات اخیر عجیب بودن..
داشتم درسمو میخوندم که گوشیم شروع کرد به لرزیدن برش داشتم جین بود..
جین:ا/ت؟حالت چطوره؟
ا/ت:خوبم!...تو چطوری!؟
جین:منم خوبم..آماده ای؟ من نیم ساعت دیگه میرسم
ا/ت:جین!!!دیوونه شدی؟نیم ساعت کمه//:
جین:خوب آخه تو ب این کوچولویی مگه چقدر کارت طول میکشه؟
ا/ت:هی هی هی من کوچولو نیستم
جین:هممم خوب باشه پرنسس آماده شو ک نزدیکم
گوشیو قطع کردم و دویدم سمت میز آرایشیم چون صبح حموم کرده بودم پس اوکی بود... زود یه میکاپ ساده کردم و لباس مشکیمو پوشیدم(ی لباس مجلسی دیگه)
و از پنجره ای ک کف اتاق ب طبقه پایین نگاه کردم(از اونجا میشه پایین رو دید درست مثل هواکش)
خب خوبه یونگی خونه نیس....
دویدم پایین و یه ساندویج خوردم خیلی گرسنم بود
وقتی صدای ویبره گوشیم اومد از کیفم درش آوردم
جین:عزیزم بیا پایین من دم درم
ا/ت:هوم الان میام
یه لیوان آب خوردم و دویدم پایین و سوار شدم
جین:به به ببین پرنسس رو چ جیگری شده
ا/ت:مگه قبلا جیگر نبودم
جین:معلومه ک بودی بیبی
ا/ت:حالا کجا میریم؟
جبن:یه جای خوب...
ا/ت و جین زندگی جدیدی رو شروع کردن و کنار هم زندگی کردن و یونگیم بر خلاف تصور عاشق ا/ت بود و ب خودش قول داده بود که بلاخره یه روز ا/ت مال خودش میکنه چیزی ک همیشه میخواستش...
ببخشید من یکم حالم بد بود نتونستم قشنگ تمومش کنم
دوست دارین بعدی از شوگا باشه یا نامجون؟
امیدوارم خوشتون بیاد
نمیدونم اون روز چ اتفاقایی افتاد گیج بودم! جین عاشقم من بود ولی بهم چیزی نمیگفت ..ما الان آمریکا بودیم
امروز با جین قرار داشتم! یونگی هم پیشم بود
واقعاً اتفاقات اخیر عجیب بودن..
داشتم درسمو میخوندم که گوشیم شروع کرد به لرزیدن برش داشتم جین بود..
جین:ا/ت؟حالت چطوره؟
ا/ت:خوبم!...تو چطوری!؟
جین:منم خوبم..آماده ای؟ من نیم ساعت دیگه میرسم
ا/ت:جین!!!دیوونه شدی؟نیم ساعت کمه//:
جین:خوب آخه تو ب این کوچولویی مگه چقدر کارت طول میکشه؟
ا/ت:هی هی هی من کوچولو نیستم
جین:هممم خوب باشه پرنسس آماده شو ک نزدیکم
گوشیو قطع کردم و دویدم سمت میز آرایشیم چون صبح حموم کرده بودم پس اوکی بود... زود یه میکاپ ساده کردم و لباس مشکیمو پوشیدم(ی لباس مجلسی دیگه)
و از پنجره ای ک کف اتاق ب طبقه پایین نگاه کردم(از اونجا میشه پایین رو دید درست مثل هواکش)
خب خوبه یونگی خونه نیس....
دویدم پایین و یه ساندویج خوردم خیلی گرسنم بود
وقتی صدای ویبره گوشیم اومد از کیفم درش آوردم
جین:عزیزم بیا پایین من دم درم
ا/ت:هوم الان میام
یه لیوان آب خوردم و دویدم پایین و سوار شدم
جین:به به ببین پرنسس رو چ جیگری شده
ا/ت:مگه قبلا جیگر نبودم
جین:معلومه ک بودی بیبی
ا/ت:حالا کجا میریم؟
جبن:یه جای خوب...
ا/ت و جین زندگی جدیدی رو شروع کردن و کنار هم زندگی کردن و یونگیم بر خلاف تصور عاشق ا/ت بود و ب خودش قول داده بود که بلاخره یه روز ا/ت مال خودش میکنه چیزی ک همیشه میخواستش...
ببخشید من یکم حالم بد بود نتونستم قشنگ تمومش کنم
دوست دارین بعدی از شوگا باشه یا نامجون؟
امیدوارم خوشتون بیاد
۲۲.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.