«تک پارتی از جونگ کوک» ✨🥺
تک پارتی از کوک
لیوانی که کامل از مشروب پر بود رو یه نفس سر کشید، با چشم های خمار به ادم های اطرافش نگاه میکرد، بدنش داغ شده بود، دلش یه تخت گرم و نرم میخواست، اینبار بیشتر از همیشه نوشیده بود،لیوان رو به سمت مرد رو به روش گرفت تا بازم پرش کنه. مرد بی توجه به حال دختر لیوان رو تا نصف پر کرد. در حالی که لیوان رو به سمت لباش میبرد دست مردی مانعش شد.
+بسهههه دیگ نخور
با بی حالی صورتش رو به اون مرد برگردوند و چهرش براش اشنا بود ولی از بس مست بود تشخیص براش سخت بود با این حال زیر لب غرید
_به تو چه
دو دستش رو با بی تعادلی تموم و خیلی بی جون به سینه مرد کوبید
_نه میخوام...بدونم به تو چه!؟
دو دستش توسط مرد مقابلش گرفته شد و تکونی به بدن دختر وارد کرد
+چته؟ چته تو هااا؟؟
ا/ت که متوجه زمان و مکان نبود بغضش ترکید و اشکاش گونه سفیدش رو خیس کردند. در حالی که موهای پریشونش روی صورتش ریخته بود با حال زاری لب زد:
_اصلا تو کی هستی هااا؟ دلم میتواد انقد بخورم تا بمیرم به تو ربطی نداره، دستمو ول کنننن
جونگ کوک به نشانه تاسف سرش رو به دو طرف تکون داد فشار دستش رو دست های دختر کم کرد و غرید:
+چقدر خوردی که عقلت کار نمیکنه؟؟؟؟
ا/ت دستش رو از دستای مرد بیرون اورد و به سمت لیوان مشروبی رو که روی میز بود، برد
_همش تقصیر اونه اگه سرم داد نمیکشید من اینجا نبودم، من که کار نکرده بودم فقط....
جونگ کوک حرف ا/ت رو قطع کرد و نذاشت ادامه بده
+فقط با حواس پرتی پروژه ی کاریشو نابود کردی!
دختر در حالی که فین فین میکرد و اشکاش رو پاک میکرد بدون اینکه متوجه چیزی بشه زمزمه کرد
_اره دستم خورد و همش پاک شد، ولی از قصد نبود سرم داد کشید، لابد براش مهم نیستم که سرم داد کشید نه؟
لبخند کم رنگی رو لباش نشست و دلش برای دخترک ضعف رفت و برای بار دوم سرش رو به نشونه تاسف تکون داد
+دیگه مطمئن شدم عقلت سر جاش نیس بیبی، اگه برام مهم نبودی الان اینجا نبودم.
با شنیدن جمله اخر چشمای دختر تا سر حد ممکن گرد شد و سرش رو به صورت مرد کنار دستش برگردوند و روی صورت مرد دقیق شد.
_تو چقد صدات شبیه دوست پسرمه! ولی مطمئنم که اشتباه میکنم حالا که دقت میکنم شبیهش هم هستی، ولی مطمئنم خودش نیستی
جونگ کوک خنده ای بلند بلندی سر داد و دیونه ای نثار دختر کرد.
+دیگه هیچ وقت مشروب نخور ا/ت، چون علاوه بر اینکه مست و خنگ میشی بیش از اندازه کیوت میشس میترسم درسته قورتت بدم!
دو دستاش رو به صورت خیس ا/ت برد و با انگشت های شصتش اشک های روی گونه دختر رو پاک کرد و با دستاش صورت دختر رو قاب گرفت
+دلبرکم، ببخش منو نباید سرت اونطوری داد میکشیدم حالا بیا از اینجا بریم.
ا/ت هنوز نمیتونست باور کنه تمام مدت داشت با جونگ کوک حرف میزد و چهره اش با علامت سوال هیچ تفاوتی نداشت،
یکدفعه تعادلش رو از دست داد اما دست های جونگ کوک مانع افتادنش شد، جونگ کوک دست راستش رو زیر پای ا/ت برد و با دست چپش کمر ا/ت رو گرفت و بلندش کرد. چشمای ا/ت که حالا از خماری در اومده بود، حیرت زده به چشمای مشکی جونگ کوک قفل شده بود.
_جونگ کوک جدی خودتی؟؟!!
جونگ کوک سعی میکرد نزنه زیر قهقهه و به سختی خنده هاش رو میخورد
+ا/ت مطمئنی فقط مستی؟؟! یا سرت به جایی خورده ها؟
توی ماشین
جونگ کوک کمربند ا/ت رو میبست و نفس های داغش به صورت دخترک برخورد میکرد و قلب ا/ت توی سینه اش به شدت کوبیده میشد و حال خرابش رو خراب تر میکرد.
+بخشیدی منو
با شنیدن صدای جونگ کوک تازه یادش افتاد که از دتش ناراحته. بالافاصله سرش رو پایین انداخت و مشغول بازی با انگشت های دستش شد
_تو گفتی دیگه نمیخوای منو ببینی؟!
+چرت گفتم.
اونقدر حرفی که جونگ کوک زد ناگهانی و غیر منتظره بود که ا/ت زد زیر خنده
جونگ کوک محو تماشای خنده ای ا/ت شده بود،چقدر که خنده هاش رو دوست داشت خنده های ا/ت با ارزش ترین دارای جونگ کوک بودن
+حالا چی؟ منو بخشیدی؟؟!
ا/ت لبخند پر رنگی روی لباش نشسته بود و به چشمای مشکی جونگ کوک مشکی جونگ کوک چشم دوخته بود
چطور میتونست با چهره ی مظلومی که جونگ کوک به خودش گرفته بود میشد نه بگه؟؟!
پلک هاشو به نشونه تایید بست که یکدفعه لبای گرم جونگ کوک رو روی لباش حس کرد که با عشق با لباش رو میبوسید.
پایان
هعیییی خدا از این قسمتام نصیب ما ارمی ها بکنه🥺
لیوانی که کامل از مشروب پر بود رو یه نفس سر کشید، با چشم های خمار به ادم های اطرافش نگاه میکرد، بدنش داغ شده بود، دلش یه تخت گرم و نرم میخواست، اینبار بیشتر از همیشه نوشیده بود،لیوان رو به سمت مرد رو به روش گرفت تا بازم پرش کنه. مرد بی توجه به حال دختر لیوان رو تا نصف پر کرد. در حالی که لیوان رو به سمت لباش میبرد دست مردی مانعش شد.
+بسهههه دیگ نخور
با بی حالی صورتش رو به اون مرد برگردوند و چهرش براش اشنا بود ولی از بس مست بود تشخیص براش سخت بود با این حال زیر لب غرید
_به تو چه
دو دستش رو با بی تعادلی تموم و خیلی بی جون به سینه مرد کوبید
_نه میخوام...بدونم به تو چه!؟
دو دستش توسط مرد مقابلش گرفته شد و تکونی به بدن دختر وارد کرد
+چته؟ چته تو هااا؟؟
ا/ت که متوجه زمان و مکان نبود بغضش ترکید و اشکاش گونه سفیدش رو خیس کردند. در حالی که موهای پریشونش روی صورتش ریخته بود با حال زاری لب زد:
_اصلا تو کی هستی هااا؟ دلم میتواد انقد بخورم تا بمیرم به تو ربطی نداره، دستمو ول کنننن
جونگ کوک به نشانه تاسف سرش رو به دو طرف تکون داد فشار دستش رو دست های دختر کم کرد و غرید:
+چقدر خوردی که عقلت کار نمیکنه؟؟؟؟
ا/ت دستش رو از دستای مرد بیرون اورد و به سمت لیوان مشروبی رو که روی میز بود، برد
_همش تقصیر اونه اگه سرم داد نمیکشید من اینجا نبودم، من که کار نکرده بودم فقط....
جونگ کوک حرف ا/ت رو قطع کرد و نذاشت ادامه بده
+فقط با حواس پرتی پروژه ی کاریشو نابود کردی!
دختر در حالی که فین فین میکرد و اشکاش رو پاک میکرد بدون اینکه متوجه چیزی بشه زمزمه کرد
_اره دستم خورد و همش پاک شد، ولی از قصد نبود سرم داد کشید، لابد براش مهم نیستم که سرم داد کشید نه؟
لبخند کم رنگی رو لباش نشست و دلش برای دخترک ضعف رفت و برای بار دوم سرش رو به نشونه تاسف تکون داد
+دیگه مطمئن شدم عقلت سر جاش نیس بیبی، اگه برام مهم نبودی الان اینجا نبودم.
با شنیدن جمله اخر چشمای دختر تا سر حد ممکن گرد شد و سرش رو به صورت مرد کنار دستش برگردوند و روی صورت مرد دقیق شد.
_تو چقد صدات شبیه دوست پسرمه! ولی مطمئنم که اشتباه میکنم حالا که دقت میکنم شبیهش هم هستی، ولی مطمئنم خودش نیستی
جونگ کوک خنده ای بلند بلندی سر داد و دیونه ای نثار دختر کرد.
+دیگه هیچ وقت مشروب نخور ا/ت، چون علاوه بر اینکه مست و خنگ میشی بیش از اندازه کیوت میشس میترسم درسته قورتت بدم!
دو دستاش رو به صورت خیس ا/ت برد و با انگشت های شصتش اشک های روی گونه دختر رو پاک کرد و با دستاش صورت دختر رو قاب گرفت
+دلبرکم، ببخش منو نباید سرت اونطوری داد میکشیدم حالا بیا از اینجا بریم.
ا/ت هنوز نمیتونست باور کنه تمام مدت داشت با جونگ کوک حرف میزد و چهره اش با علامت سوال هیچ تفاوتی نداشت،
یکدفعه تعادلش رو از دست داد اما دست های جونگ کوک مانع افتادنش شد، جونگ کوک دست راستش رو زیر پای ا/ت برد و با دست چپش کمر ا/ت رو گرفت و بلندش کرد. چشمای ا/ت که حالا از خماری در اومده بود، حیرت زده به چشمای مشکی جونگ کوک قفل شده بود.
_جونگ کوک جدی خودتی؟؟!!
جونگ کوک سعی میکرد نزنه زیر قهقهه و به سختی خنده هاش رو میخورد
+ا/ت مطمئنی فقط مستی؟؟! یا سرت به جایی خورده ها؟
توی ماشین
جونگ کوک کمربند ا/ت رو میبست و نفس های داغش به صورت دخترک برخورد میکرد و قلب ا/ت توی سینه اش به شدت کوبیده میشد و حال خرابش رو خراب تر میکرد.
+بخشیدی منو
با شنیدن صدای جونگ کوک تازه یادش افتاد که از دتش ناراحته. بالافاصله سرش رو پایین انداخت و مشغول بازی با انگشت های دستش شد
_تو گفتی دیگه نمیخوای منو ببینی؟!
+چرت گفتم.
اونقدر حرفی که جونگ کوک زد ناگهانی و غیر منتظره بود که ا/ت زد زیر خنده
جونگ کوک محو تماشای خنده ای ا/ت شده بود،چقدر که خنده هاش رو دوست داشت خنده های ا/ت با ارزش ترین دارای جونگ کوک بودن
+حالا چی؟ منو بخشیدی؟؟!
ا/ت لبخند پر رنگی روی لباش نشسته بود و به چشمای مشکی جونگ کوک مشکی جونگ کوک چشم دوخته بود
چطور میتونست با چهره ی مظلومی که جونگ کوک به خودش گرفته بود میشد نه بگه؟؟!
پلک هاشو به نشونه تایید بست که یکدفعه لبای گرم جونگ کوک رو روی لباش حس کرد که با عشق با لباش رو میبوسید.
پایان
هعیییی خدا از این قسمتام نصیب ما ارمی ها بکنه🥺
۷۵.۱k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.