پارت ۱۵
شلاق رو انداختم سریع رفتم هه سو رو بغل کردم موهاشو زدم کنار صورتش زخمی بود کله بدنش خونی بود محکم بغلش کردم من:هه سو نفسم گریه کرد من:گریه نکن عزیزم تموم شد دیگه نمیزارم اینجوری شه هه سو:چرا....انقدر دیر اومدی(آروم و لرزیده) من:معذرت میخوام هه سو:جونگ کوک یه چیزیو باید بت بگم که نگفتم هیچ وقت من:بگو عزیزم هه سو:دوست دارم با این حرفش انگار دنیا رو بهم دادن دوباره بلخره شنیدمش بیهوش شد من:هه سوووو هه سو چشماتو باز کن سریع بلندش کردم سریع بردمش بیمارستان دکتر:جناب جئون شما همراه این خانوم هستید من:بله دکتر:متاسفانه بخاطر ضربه هایه شدید رفتن کما من:چ چیییی یعنی چی پس تو چجور دکتری هستی عوضیی دکتر:آقا آروم باشید برید باهاشون حرف بزنید من:باشه سریع رفتم تو اتاق نشستم کنار تختش کوک:نفسم چشماتو باز کن تو تنها دارایه منی اولین دختری هستی که بهش دلبستمو الان عاشقشم هه سو اگه بهوش بیای قول میدم مافیایی رو بزارم کنار و رو زندگی خودمون تمرکز کنم نمیخوام توهم کنارم ازیت باشی هه سو من بدون تو میمیرم اگه بری خیلی تنها میشم هیچکسو جز تو ندارم تو تنها خانواده منی دستشو تو دستم گرفتم نوازش کردمو بوسیدم که انگوشتاش تکون خورد و چشماش آروم آروم باز شد همه چیش نرمال شد ولی تپش قلبش بالا بود هه سو:جونگ کوک من:هه سو مرسی که برگشتی پیشم هه سو:دلم نمیاد تنهات بزارم رفتم آروم بغلش کردم
از زبون خودم
یه سه روزی تو بیمارستان موندم جونگ کوک همش پیشم بود داشت بهم سوپ میداد که تهیونگ با سرعت اومد تو منم هی میگفتم نمیخورم تهیونگ:هه سو خواهری من:آره خوبم تهیونگ:چیشدی تو کوک:تقصیر اون سهون عوضیه هه سو رو دزدید تهیونگ:کثافتت الان خوبی من:آره خوبم کوک:هه سو این سوپ رو بخور من:دوست ندارمم کوک:حیف که درد داری وگرنه .... من:نمیخورم کوک:هه سوووو بخوررر عهه(داد) خفه خون گرفتم کوک:عا کن
از زبون خودم
یه سه روزی تو بیمارستان موندم جونگ کوک همش پیشم بود داشت بهم سوپ میداد که تهیونگ با سرعت اومد تو منم هی میگفتم نمیخورم تهیونگ:هه سو خواهری من:آره خوبم تهیونگ:چیشدی تو کوک:تقصیر اون سهون عوضیه هه سو رو دزدید تهیونگ:کثافتت الان خوبی من:آره خوبم کوک:هه سو این سوپ رو بخور من:دوست ندارمم کوک:حیف که درد داری وگرنه .... من:نمیخورم کوک:هه سوووو بخوررر عهه(داد) خفه خون گرفتم کوک:عا کن
۴۰.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.