برادر غیرتی من
پارت ۶
هوجو : الان که بلبل زبونی چرا تو بار حرف نمی زدی
تا اسم بار رو اورد ترسیدم و عقب عقب رفتم
یون : بار ... نه نه نه
هوجو : خوبی
یون : نه نه نه
که هوجو دستشو کرد زیر لباسم و محکم دستشو روی جا های به زخم بود کشید
هوجو: درد داری
یون : نکن بیشتر درد میگیره ( با گریه )
هوجو : حقطه باید می داشتی ببوسمت
یون : نزاشتم که نزاشتم من از تو بدم میاد
هوجو : چرا اون وقت
یون : بهم زور میگی منو میزنی و منو می بوسی
هوجو : حقطه کوچولو
یون : من کوچولو نیستم ( با گریه )
هوجو : چقدر لوسی ( عمت لوسه بچم خیلی هم خوبه )
که زدم تو گوش هوجو
هوجو : منو میزنی کاری می کنم تا عمر داری بگی غلط کردم
یون : ب ب ببخشید حواسم نبود ( با گریه )
هوجو : ولی به چه دلیل منو زدی
که رفتم زیر پتو و خودمو به خواب زدم
هوجو : فردا تو بار میبینمت
یون : من نمیام
هوجو : پس بیداری
یون : با اجازت می خوام بخوابم
هوجو :من لباتو می خوام اگه نزاری
یون : اگه نزارم چی ها
هوجو : میزنمت
یون : نه منو میزنی و نه من می بوسمت
هوجو : اگه صدات در بیاد می بوسمت
یون : تو منو نمی زنی
که کمربندشو در اورد و شروع به زدن من کرد ولی بخاطر این که نمی خواستم ببوستم حرفی نزدم و اروم گریه کردم
۲ ساعت بعد
این دیگه کیه همش تو باره
هوجو : کی گفته من همش تو بارم
یون : م من که نگفتم
ولی چرا این منو دوست داره
هوجو : چرت میگیا دوست دارم که دارم
یون : از اتاق من برو بیرون ( باگریه )
هوجو : نمیرم
یون : اگه ببوسمت
هوجو : قبوله
که بوسیدمش ولی ۴۰ مین گذشت ولی اون ولم نمی کرد
یون : ولم کن و برو قرار بود فقط ببوسمت
هوجو : ولی هنوز تموم نشده
یون : برو بیرون پسره ی ........
که دیدم یه جوری منو نگاه میکنه از نگاهش ترسیدم و هیچی نگفتم
هوجو : چی گفت........
که از ترس این که منو نزنه بوسیدمش و تا ۵۰ مین داشتم می بوسیدمش که لبم خون اومد
یون : آی آی میشه حالا بری
هوجو : من ۴۰ مین قبل می خواستم برم که جناب نزاشتی
بعد این حرفش از خجالت آب شدم
هوجو : خجالت کشیدی
یون : ن ن نه ( با خجالت )
هوجو : بچه کوچولو خجالت کشیده
یون : نه
هوجو : موقع عصبانیت هم س.ک.س.ی هستی
یون : فردا میام بار حالا برو بیرون میخوام بخوابم فردا باید برم دانشگاه
هوجو :باشه
که رفت
صبح روز بعد
ویوی یونا
بیدار شدم و دیدم ساعت چهار صبحه رفتم دم در اتاق یون دیدم یه صدا هایی میامی گفتن
یون : فردا میام بار حالا برو بیرون میخوام بخوابم فردا باید برم دانشگاه
و یه فرد دیگه ای هم تو اتاق بود اهمیت ندادم و رفتم دوباره خوابیدم
ویوی یون
از خواب بلند شدم
و رفتم حموم بعد ۲۰ مین اومدم بیرون و دیدم هوجو نشسته روتختم
هوجو : سلام بیبی
یون : گمشو بیرون تا داد نزدم
هوجو: رفتم رفتم
که اول اومد روی کردنم مارک های دردناکی زد و
یون : آخ حالا برو
هوجو : الان که بلبل زبونی چرا تو بار حرف نمی زدی
تا اسم بار رو اورد ترسیدم و عقب عقب رفتم
یون : بار ... نه نه نه
هوجو : خوبی
یون : نه نه نه
که هوجو دستشو کرد زیر لباسم و محکم دستشو روی جا های به زخم بود کشید
هوجو: درد داری
یون : نکن بیشتر درد میگیره ( با گریه )
هوجو : حقطه باید می داشتی ببوسمت
یون : نزاشتم که نزاشتم من از تو بدم میاد
هوجو : چرا اون وقت
یون : بهم زور میگی منو میزنی و منو می بوسی
هوجو : حقطه کوچولو
یون : من کوچولو نیستم ( با گریه )
هوجو : چقدر لوسی ( عمت لوسه بچم خیلی هم خوبه )
که زدم تو گوش هوجو
هوجو : منو میزنی کاری می کنم تا عمر داری بگی غلط کردم
یون : ب ب ببخشید حواسم نبود ( با گریه )
هوجو : ولی به چه دلیل منو زدی
که رفتم زیر پتو و خودمو به خواب زدم
هوجو : فردا تو بار میبینمت
یون : من نمیام
هوجو : پس بیداری
یون : با اجازت می خوام بخوابم
هوجو :من لباتو می خوام اگه نزاری
یون : اگه نزارم چی ها
هوجو : میزنمت
یون : نه منو میزنی و نه من می بوسمت
هوجو : اگه صدات در بیاد می بوسمت
یون : تو منو نمی زنی
که کمربندشو در اورد و شروع به زدن من کرد ولی بخاطر این که نمی خواستم ببوستم حرفی نزدم و اروم گریه کردم
۲ ساعت بعد
این دیگه کیه همش تو باره
هوجو : کی گفته من همش تو بارم
یون : م من که نگفتم
ولی چرا این منو دوست داره
هوجو : چرت میگیا دوست دارم که دارم
یون : از اتاق من برو بیرون ( باگریه )
هوجو : نمیرم
یون : اگه ببوسمت
هوجو : قبوله
که بوسیدمش ولی ۴۰ مین گذشت ولی اون ولم نمی کرد
یون : ولم کن و برو قرار بود فقط ببوسمت
هوجو : ولی هنوز تموم نشده
یون : برو بیرون پسره ی ........
که دیدم یه جوری منو نگاه میکنه از نگاهش ترسیدم و هیچی نگفتم
هوجو : چی گفت........
که از ترس این که منو نزنه بوسیدمش و تا ۵۰ مین داشتم می بوسیدمش که لبم خون اومد
یون : آی آی میشه حالا بری
هوجو : من ۴۰ مین قبل می خواستم برم که جناب نزاشتی
بعد این حرفش از خجالت آب شدم
هوجو : خجالت کشیدی
یون : ن ن نه ( با خجالت )
هوجو : بچه کوچولو خجالت کشیده
یون : نه
هوجو : موقع عصبانیت هم س.ک.س.ی هستی
یون : فردا میام بار حالا برو بیرون میخوام بخوابم فردا باید برم دانشگاه
هوجو :باشه
که رفت
صبح روز بعد
ویوی یونا
بیدار شدم و دیدم ساعت چهار صبحه رفتم دم در اتاق یون دیدم یه صدا هایی میامی گفتن
یون : فردا میام بار حالا برو بیرون میخوام بخوابم فردا باید برم دانشگاه
و یه فرد دیگه ای هم تو اتاق بود اهمیت ندادم و رفتم دوباره خوابیدم
ویوی یون
از خواب بلند شدم
و رفتم حموم بعد ۲۰ مین اومدم بیرون و دیدم هوجو نشسته روتختم
هوجو : سلام بیبی
یون : گمشو بیرون تا داد نزدم
هوجو: رفتم رفتم
که اول اومد روی کردنم مارک های دردناکی زد و
یون : آخ حالا برو
۵.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.