♡pt: ♡⁷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
با زوزشی که در سینه هام حس میکردم بیدار شدم
که دیدم این پسره که دیشب بهم کمک کرد داره به خودش میپیچه
ا/ت: خوبی
تهیونگ: ن.. نه
ا/ت: میخوای دوستات رو صدا کنم؟
تهیونگ: نه فقط گشنمه چیزی نیست اخ
ا/ت در ذهنش:
من که حتما تقدیرم این بوده ولی خب حالا که تقدیر باهام اینکارو کرده بهتره منم باهاش را بیام
ا/ت: میتونی از خونم بخوری
تهیونگ: نه اخ نمیخوام
ا/ت: لج نکن
«موهای فرفریش رو از روی صورتش کنار زد که چشمای قرمزش معلوم شد نیشاش کم کم زد بیرون
ا/ت رو روی تخت حول داد و روش خیمه زد
دستاش همه زخم بود انقدر که رد گاز روش بود
سرش رو توی گردن ا/ت فرو برد و زبون رو روی ترقوه هاش کشید و نیش هاش رو توی گردن ا/ت فرو کرد
ا/ت از درد موهای فرفری تهیونگ رو چنگ میزد
«بعد 20ثانیه از ا/ت جدا شد و روی تخت افتاد»
تهیونگ: ممنون
ا/ت: خواهش میکنم«و بعد پلکاش سنگین شد و به خواب رفت»
تهیونگ ویو:
منم با نظر هوسوک موافقم این دختر خیلی مهربونه
و اگه منم جاش بودم قطعا همچین رفتاری داشتم
روی یه دست وایستادم و بهش نگاه کردم خیلی زیبا بود موهای چتریش رو کنار زد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم
تهیونگ: متاسفم که زود قضاوتت کردم
از روی تخت بلند شدم و رفتم پیش پسرا
پسرا: سلام شبت بخیر
تهیونگ: سلام
هوسوک: خدایا صبرم بده الان اگه اون دختر بلایی سرش اومده باشه چی!!
تهیونگ: آروم باش مشکلی واسش پیش نیومده
رو تخت من خوابه
هوسوک: واقعا چطوره خوبه
تهیونگ: اینو دیگه نمیدونم
هوسوک: چی شده«داد»
تهیونگ:«نشست رو صندلی»
هوسوک تو راست میگفتی این دختر یه پرنسسه خیلی مهربونه
هوسوک: چطور؟
پسرا:«بجز هوسوک و آر ام و جین و تهیونگ»
هه نکنه توم وابسته خودش کرده
تهیونگ:«غضیه رو تعریف کرد»
جیمین: هوم که اینطور پس باید نازشو بکشیم تا بهمون خون بده
تهیونگ: اینطور نیست
یونگی: هوم پس من میرم نازشو بکشم
تهیونگ: الان نه چونکه من یکم از خونش خوردم
و نمیتونه هنوز خون بده
کوک: حیف شد
تهیونگ: باید ازش مواظبت کنید
هوسوک: میدونی واسه چی ازش مواظبت میکنم
نامجون: چرا؟!
هوسوک: چونکه احساس میکنم این دختر شبیه شوفیا هست
نامجون: یعنی میگی که خونش تموم نشدنیه
هوسوک: هم اون و هم این که خیلی مهربونه
یونگی: باید مطمعن شیم
جین: ریسکش بالاس
تهیونگ: خب حالا میخواین چیکار کنید؟
هوسوک: فردا همینجا باشید میگم
تهیونگ: یکی باید مواظبش باشه چونکه گفتم که دیشب یونجون گفت که امروز میاد و میبرش
هوسوک: اره مواظب باشید من میرم جایی کار دارم
پسرا: باش
هوسوک: خدافظ
«پایان» برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
با زوزشی که در سینه هام حس میکردم بیدار شدم
که دیدم این پسره که دیشب بهم کمک کرد داره به خودش میپیچه
ا/ت: خوبی
تهیونگ: ن.. نه
ا/ت: میخوای دوستات رو صدا کنم؟
تهیونگ: نه فقط گشنمه چیزی نیست اخ
ا/ت در ذهنش:
من که حتما تقدیرم این بوده ولی خب حالا که تقدیر باهام اینکارو کرده بهتره منم باهاش را بیام
ا/ت: میتونی از خونم بخوری
تهیونگ: نه اخ نمیخوام
ا/ت: لج نکن
«موهای فرفریش رو از روی صورتش کنار زد که چشمای قرمزش معلوم شد نیشاش کم کم زد بیرون
ا/ت رو روی تخت حول داد و روش خیمه زد
دستاش همه زخم بود انقدر که رد گاز روش بود
سرش رو توی گردن ا/ت فرو برد و زبون رو روی ترقوه هاش کشید و نیش هاش رو توی گردن ا/ت فرو کرد
ا/ت از درد موهای فرفری تهیونگ رو چنگ میزد
«بعد 20ثانیه از ا/ت جدا شد و روی تخت افتاد»
تهیونگ: ممنون
ا/ت: خواهش میکنم«و بعد پلکاش سنگین شد و به خواب رفت»
تهیونگ ویو:
منم با نظر هوسوک موافقم این دختر خیلی مهربونه
و اگه منم جاش بودم قطعا همچین رفتاری داشتم
روی یه دست وایستادم و بهش نگاه کردم خیلی زیبا بود موهای چتریش رو کنار زد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم
تهیونگ: متاسفم که زود قضاوتت کردم
از روی تخت بلند شدم و رفتم پیش پسرا
پسرا: سلام شبت بخیر
تهیونگ: سلام
هوسوک: خدایا صبرم بده الان اگه اون دختر بلایی سرش اومده باشه چی!!
تهیونگ: آروم باش مشکلی واسش پیش نیومده
رو تخت من خوابه
هوسوک: واقعا چطوره خوبه
تهیونگ: اینو دیگه نمیدونم
هوسوک: چی شده«داد»
تهیونگ:«نشست رو صندلی»
هوسوک تو راست میگفتی این دختر یه پرنسسه خیلی مهربونه
هوسوک: چطور؟
پسرا:«بجز هوسوک و آر ام و جین و تهیونگ»
هه نکنه توم وابسته خودش کرده
تهیونگ:«غضیه رو تعریف کرد»
جیمین: هوم که اینطور پس باید نازشو بکشیم تا بهمون خون بده
تهیونگ: اینطور نیست
یونگی: هوم پس من میرم نازشو بکشم
تهیونگ: الان نه چونکه من یکم از خونش خوردم
و نمیتونه هنوز خون بده
کوک: حیف شد
تهیونگ: باید ازش مواظبت کنید
هوسوک: میدونی واسه چی ازش مواظبت میکنم
نامجون: چرا؟!
هوسوک: چونکه احساس میکنم این دختر شبیه شوفیا هست
نامجون: یعنی میگی که خونش تموم نشدنیه
هوسوک: هم اون و هم این که خیلی مهربونه
یونگی: باید مطمعن شیم
جین: ریسکش بالاس
تهیونگ: خب حالا میخواین چیکار کنید؟
هوسوک: فردا همینجا باشید میگم
تهیونگ: یکی باید مواظبش باشه چونکه گفتم که دیشب یونجون گفت که امروز میاد و میبرش
هوسوک: اره مواظب باشید من میرم جایی کار دارم
پسرا: باش
هوسوک: خدافظ
«پایان» برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۴۸.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.