بسم رب الشهدا و الصدیقین
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید علی امام دادی
فرزند : ابراهیم
ولادت : ۱۳۷۰/۰۵/۱۸
شهادت : ۱۳۹۴/۰۱/۱۷
محل شهادت : مرز نگور سیستان و بلوچستان
نحوه شهادت : شهید علی امام دادی در عصر ۱۷ فروردین ۱۳۹۴ به همراه ۷ نفر از همرزمانش برای گشت و پایش نوار مرزی اعزام می شوند
اشرار مزدور و معاند ( گروهک جیش الظلم ) در مسیر شان کمین می کنند و بعد به شهادت رساندن علی و همرزمانش ، پیکر پاک آنها را می سوزاندند
مزار : باخرز
زندگینامه
شهید علی امام دادی در مرداد ماه سال ۷۰ در خانواده ای مذهبی در تایباد خراسان رضوی متولد شد . تحصیلات خود را تا پایان متوسطه در تایباد به پیان رساند و سپس به علت علاقه زیاد به ناجا در دانشگاه علوم انتظامی امین تهران در رسته مرزبانی به پایان رساند و بعد از فرغ التحصیلی به مرز سیستان و بلوچستان منقل شد و در گردان مرزی نگور و یگان تکاوری 134 اختصاص یافت شهید 17فروردین ماه سال94 به همراه هفت تن از همرزمان خود در حد فاصل نگور به جکیگور در کمین ناجوانمردانه گروهک جیش الظلم به شهادت رسیدند.
خاطراتی از شهید
زنگ زد به من و گفت : - قاسم آقا یک نفر میاد پیش شما . بنده خدا ازم پول خواسته اما الآن نمی تونم به دستش برسونم . بی زحمت 250هزار تومن بهش بدید بعد هم شماره کارتم را گرفت و 250 تومان به حسابم واریز کرد . تاکید داشت که پیگیر ماجرا نشوم و اگر هم آن شخص قرض اش را برنگرداند به روی او نیاورم . به قول خودش : «پول رو داد یا نداد کاری ندارم» چون می دانست آن آقا دستش تنگ است . قبلا هم از این کارها کرده بود . زمانی که تهران بود یکی از دوستانش زنگ زد و از او چهارصد هزار تومان قرض خواست . معلوم بود که در شرایط بدی قرار گرفته . علی در آن وقت پول نداشت اما گفت : «یک کاریش می کنم» . گوشی را که گذاشت شروع کرد به پدر و خواهر و فامیل رو انداختن . هر طور بود پول را جور کرد و مشکل دوستش حل شد ...
بیست و یکم اسفند که خواستم به اردوی راهیان نور بروم علی خانه نبود . از مرخصی که آمده بود یک راست رفته بود مشهد برای درمان چشم هایش . من از این موضوع اطلاعی نداشتم . عجله ای با اعضای خانواده خداحافظی کردم و خودم را به کاروان رساندم . عصر همان روز زنگم زد : خیلی نامردی که بدون خداحافظی رفتی ! ببخش علی جون . بس که سیستان موبایلت خط نمی ده ... فردایش رسیدیم اروند کنار . حال و هوای معنوی خاصی داشت . توی یک غرفه پلاک حکاکی می کردند . تلفنی با خواهرم در باره فضای معنوی و غرفه محصولات فرهنگی صحبت کردم . علی که صحبت های ما را شنیده بود ده دقیقه بعد تماس گرفت : حمیده، من اونجا رفتم ولی نشد برای خودم پلاک شهادت بگیرم . حالا که رفتی بی زحمت یه پلاک برام بگیر از شنیدن این حرف ته دلم خالی شد . احساس کردم اگر بگیرم اتفاق ناگواری می افتد . با تردید گفتم : حالا ببینم چی میشه ! خسیس بازی در نیار دیگه . اگه پول نداری شماره کارت بفرس تا برات ارسال کنم خندیدم و گفتم : نه داداشی . پول هست ... خُب پس . اطلاعاتم رو دقیق بنویس . حتی گروه خون ... باز نگران شدم : حالا چه کاریه ؟ ... یه پلاک ساده است دیگه نه دقیق بنویس اول فروردین بود که برگشتم خانه . به محض اینکه علی را دیدم گفت : امانتی من کجاست؟ پلاکش را که گرفت آورد بالا و چشمانش از خوشحالی برق عجیبی زد .همزمان آبجی ها برایم چشم غره رفتند و یکی شان به اعتراض گفت : نمی تونستی به یه بهونه ای پلاک رو نیاری ؟ حق با آنها بود . علی همیشه آرزوی شهادت داشت و این اواخر خیلی بیشتر از آن یاد می کرد . با شرمندگی گفتم : به خدا مجبور شدم .
امروز به نیابت از شهید علی امام دادی و همرزمانش یک آیه الکرسی و یک صلوات ختم کنیم
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید علی امام دادی
فرزند : ابراهیم
ولادت : ۱۳۷۰/۰۵/۱۸
شهادت : ۱۳۹۴/۰۱/۱۷
محل شهادت : مرز نگور سیستان و بلوچستان
نحوه شهادت : شهید علی امام دادی در عصر ۱۷ فروردین ۱۳۹۴ به همراه ۷ نفر از همرزمانش برای گشت و پایش نوار مرزی اعزام می شوند
اشرار مزدور و معاند ( گروهک جیش الظلم ) در مسیر شان کمین می کنند و بعد به شهادت رساندن علی و همرزمانش ، پیکر پاک آنها را می سوزاندند
مزار : باخرز
زندگینامه
شهید علی امام دادی در مرداد ماه سال ۷۰ در خانواده ای مذهبی در تایباد خراسان رضوی متولد شد . تحصیلات خود را تا پایان متوسطه در تایباد به پیان رساند و سپس به علت علاقه زیاد به ناجا در دانشگاه علوم انتظامی امین تهران در رسته مرزبانی به پایان رساند و بعد از فرغ التحصیلی به مرز سیستان و بلوچستان منقل شد و در گردان مرزی نگور و یگان تکاوری 134 اختصاص یافت شهید 17فروردین ماه سال94 به همراه هفت تن از همرزمان خود در حد فاصل نگور به جکیگور در کمین ناجوانمردانه گروهک جیش الظلم به شهادت رسیدند.
خاطراتی از شهید
زنگ زد به من و گفت : - قاسم آقا یک نفر میاد پیش شما . بنده خدا ازم پول خواسته اما الآن نمی تونم به دستش برسونم . بی زحمت 250هزار تومن بهش بدید بعد هم شماره کارتم را گرفت و 250 تومان به حسابم واریز کرد . تاکید داشت که پیگیر ماجرا نشوم و اگر هم آن شخص قرض اش را برنگرداند به روی او نیاورم . به قول خودش : «پول رو داد یا نداد کاری ندارم» چون می دانست آن آقا دستش تنگ است . قبلا هم از این کارها کرده بود . زمانی که تهران بود یکی از دوستانش زنگ زد و از او چهارصد هزار تومان قرض خواست . معلوم بود که در شرایط بدی قرار گرفته . علی در آن وقت پول نداشت اما گفت : «یک کاریش می کنم» . گوشی را که گذاشت شروع کرد به پدر و خواهر و فامیل رو انداختن . هر طور بود پول را جور کرد و مشکل دوستش حل شد ...
بیست و یکم اسفند که خواستم به اردوی راهیان نور بروم علی خانه نبود . از مرخصی که آمده بود یک راست رفته بود مشهد برای درمان چشم هایش . من از این موضوع اطلاعی نداشتم . عجله ای با اعضای خانواده خداحافظی کردم و خودم را به کاروان رساندم . عصر همان روز زنگم زد : خیلی نامردی که بدون خداحافظی رفتی ! ببخش علی جون . بس که سیستان موبایلت خط نمی ده ... فردایش رسیدیم اروند کنار . حال و هوای معنوی خاصی داشت . توی یک غرفه پلاک حکاکی می کردند . تلفنی با خواهرم در باره فضای معنوی و غرفه محصولات فرهنگی صحبت کردم . علی که صحبت های ما را شنیده بود ده دقیقه بعد تماس گرفت : حمیده، من اونجا رفتم ولی نشد برای خودم پلاک شهادت بگیرم . حالا که رفتی بی زحمت یه پلاک برام بگیر از شنیدن این حرف ته دلم خالی شد . احساس کردم اگر بگیرم اتفاق ناگواری می افتد . با تردید گفتم : حالا ببینم چی میشه ! خسیس بازی در نیار دیگه . اگه پول نداری شماره کارت بفرس تا برات ارسال کنم خندیدم و گفتم : نه داداشی . پول هست ... خُب پس . اطلاعاتم رو دقیق بنویس . حتی گروه خون ... باز نگران شدم : حالا چه کاریه ؟ ... یه پلاک ساده است دیگه نه دقیق بنویس اول فروردین بود که برگشتم خانه . به محض اینکه علی را دیدم گفت : امانتی من کجاست؟ پلاکش را که گرفت آورد بالا و چشمانش از خوشحالی برق عجیبی زد .همزمان آبجی ها برایم چشم غره رفتند و یکی شان به اعتراض گفت : نمی تونستی به یه بهونه ای پلاک رو نیاری ؟ حق با آنها بود . علی همیشه آرزوی شهادت داشت و این اواخر خیلی بیشتر از آن یاد می کرد . با شرمندگی گفتم : به خدا مجبور شدم .
امروز به نیابت از شهید علی امام دادی و همرزمانش یک آیه الکرسی و یک صلوات ختم کنیم
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۲۷.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.