رمان: این عشق خونین
پارت ۱ : # این عشق خونین
«ویو لیسا »
مثل همیشه با صدای لارا بیدار شدم ( لارا خدمتکار لیسا )
رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم رفتم پایین تا صبحانه بخورم که فلیکس و لیا رو دیدم که داشتن با ذوق گوشی میدیدن
رفتم باهاشون صحبت کنم:
« علامت لیسا+ / علامت فلیکس & / علامت لیا ∆ »
+ صبح بخیر چیشده اوله صبحی با ذوق اومدید پایین
& لیسا یه چی میگیا
∆ معلومه دیگه بابا یه خبری داده داریم از خوشحالی بال در میاریم
+ حالا اون خبر چیه
& قراره پس فردا بریم کانادا به خاطر همین بابا میخواد یه پارتی بگیره فردا شب . همه میان تهیونگ ، جنی ، آیو و جیسو
+ اینکه خبر خیلی خوبیه ولی از اون بگذریم دیگه میتونم یه نفس راحت بکشم
& وا.....واسه چ...چی م...میگی ( با پته پته )
+ وا چرا حالا به پته پته میوفتی معلومه دیگه خسته شدم از بابا و اون زنیکه حداقل میتونم در آرامش باشم.
& ( داخل ذهنش: بیچاره لیسا نمیدونه قراره چه بلایی سرش بیاد اگه میتونستم نظر کوک رو عوض کنم خوب میشود )
..............................................................
ویو لیسا
بعد صبحانه دیدم بابام بهم پیام داده و گفته ( پول براتون واریز کردم برید لباس برای فردا بخرید ) به بچه ها گفتم برم آماده بشن بریم خرید ( عکس از لباس ها میدم )
..............................................................
ویو فلیکس
داشتم میرفتم آماده بشم که دیدم کوک زنگ زد استرس کل بدنم رو گرفت با لرز و ترس جواب دادم :
( علامت کوک _ / علامت فلیکس &)
_ سلام فلیکس
& سلام کوک
_ نقشه رو یادت نره و بابت اینکه گفتی فردا پارتی هست ممنون
&نه یادم نرفته نیازی به تشکر نیست وظیفم بود که بهت بگم
&راستی کوک فردا شب با اونوو و وونیونگ میای
_ آره چطور
& هیچی به خاطر اینکه نصف اعضای باند اونجان
_ چه بهتر
& دیگه کاری نداری
_ نه خداحافظ
& خداحافظ
« پایان مکالمه »
از بس ترسیده بودم یادم اومد دارم خواهرم رو تو تله میندازم به خودم لعنت فرستادم و با خودم گفتم تو آخه چه جور برادری هستی که خواهرت رو داری دستی دستی میکشی ولی ته دلم امید بود چون جونگ کوک میخواد از پدرم انتقام بگیره
💫« پایان پارت »💫
کیوتام 💜💫
«ویو لیسا »
مثل همیشه با صدای لارا بیدار شدم ( لارا خدمتکار لیسا )
رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم رفتم پایین تا صبحانه بخورم که فلیکس و لیا رو دیدم که داشتن با ذوق گوشی میدیدن
رفتم باهاشون صحبت کنم:
« علامت لیسا+ / علامت فلیکس & / علامت لیا ∆ »
+ صبح بخیر چیشده اوله صبحی با ذوق اومدید پایین
& لیسا یه چی میگیا
∆ معلومه دیگه بابا یه خبری داده داریم از خوشحالی بال در میاریم
+ حالا اون خبر چیه
& قراره پس فردا بریم کانادا به خاطر همین بابا میخواد یه پارتی بگیره فردا شب . همه میان تهیونگ ، جنی ، آیو و جیسو
+ اینکه خبر خیلی خوبیه ولی از اون بگذریم دیگه میتونم یه نفس راحت بکشم
& وا.....واسه چ...چی م...میگی ( با پته پته )
+ وا چرا حالا به پته پته میوفتی معلومه دیگه خسته شدم از بابا و اون زنیکه حداقل میتونم در آرامش باشم.
& ( داخل ذهنش: بیچاره لیسا نمیدونه قراره چه بلایی سرش بیاد اگه میتونستم نظر کوک رو عوض کنم خوب میشود )
..............................................................
ویو لیسا
بعد صبحانه دیدم بابام بهم پیام داده و گفته ( پول براتون واریز کردم برید لباس برای فردا بخرید ) به بچه ها گفتم برم آماده بشن بریم خرید ( عکس از لباس ها میدم )
..............................................................
ویو فلیکس
داشتم میرفتم آماده بشم که دیدم کوک زنگ زد استرس کل بدنم رو گرفت با لرز و ترس جواب دادم :
( علامت کوک _ / علامت فلیکس &)
_ سلام فلیکس
& سلام کوک
_ نقشه رو یادت نره و بابت اینکه گفتی فردا پارتی هست ممنون
&نه یادم نرفته نیازی به تشکر نیست وظیفم بود که بهت بگم
&راستی کوک فردا شب با اونوو و وونیونگ میای
_ آره چطور
& هیچی به خاطر اینکه نصف اعضای باند اونجان
_ چه بهتر
& دیگه کاری نداری
_ نه خداحافظ
& خداحافظ
« پایان مکالمه »
از بس ترسیده بودم یادم اومد دارم خواهرم رو تو تله میندازم به خودم لعنت فرستادم و با خودم گفتم تو آخه چه جور برادری هستی که خواهرت رو داری دستی دستی میکشی ولی ته دلم امید بود چون جونگ کوک میخواد از پدرم انتقام بگیره
💫« پایان پارت »💫
کیوتام 💜💫
۶۳۹
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.