تسخیر شده خلاصه پارت ۱ تا ۱۱
جک : من برگشتم
ماریا : الان باید خوشحال باشم
جک : حداقل میتونی تظاهر کنی که خوشحالی
ماریا : من به چیزی که نیستم تظاهر نمی کنم آقا پسر
جک : یه زمانی عاشقم بودی
ماریا : اون زمان کور بودم الان بینا شدم
جک : احساسات من عوض نشده ولی رفتارم داره عوض میشه
ماریا : اون شب تولدم بود انتظارم برای اومدن تو بیجا بود برای همین تصمیم گرفتم یه بازی کنم....بازی احضار
جک : اون شب برای تولدت اومدم خونه تو...اما کسی در رو باز نکرد
ماریا : میدونستی دخترا از دروغ متنفرن
جک : خیلی خب درباره اون شب بگو....گفتی داشتی بازی احضار رو انجام میدادی
ماریا : الان باید خوشحال باشم
جک : حداقل میتونی تظاهر کنی که خوشحالی
ماریا : من به چیزی که نیستم تظاهر نمی کنم آقا پسر
جک : یه زمانی عاشقم بودی
ماریا : اون زمان کور بودم الان بینا شدم
جک : احساسات من عوض نشده ولی رفتارم داره عوض میشه
ماریا : اون شب تولدم بود انتظارم برای اومدن تو بیجا بود برای همین تصمیم گرفتم یه بازی کنم....بازی احضار
جک : اون شب برای تولدت اومدم خونه تو...اما کسی در رو باز نکرد
ماریا : میدونستی دخترا از دروغ متنفرن
جک : خیلی خب درباره اون شب بگو....گفتی داشتی بازی احضار رو انجام میدادی
۷۳
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.