p2وقتی بدون اجازش رفتی بار
جیمین ویو
جسم کوچولوی ا/ت رو بغل کردم و بردمش از اون بار لنتی بیرون همونطور ک سمت ماشین میدوییدم زیر لبی گفتم
-دیدی بیبی دوباره ب حرف من گوش ندادی بی اجازه رفتیی اونجا چیشد؟حالا اگ من دو دیقه دیر تر میومدم اون عوضی چیکار میکرد
در ماشین رو باز کردم و اروم ا/ت رو گذاشتم روی صندلی به صورت ارومش خیرره شدم ک اروم نفس میکشید ...اهی کشیدم و موهاشو از جلوی صورتش زدم کنار در ماشینو بستم و سوار ماشین شدم و راه فتادم سمت خونه
--------------------------تو خونه
ماشنو پارک کردم و و ا/ت رو بغل کردم و در خونه رو باز کردم و وارد اتاق خوابمون شدم ...ا/ت رو گذاشتم روی تخت و و لباسمو عوض کردم و کنارش دراز کشیدم همونطور ک ب صورت دوس دختر لجباز و یه دنده ام نگاه میکردم چشام سنگین شد و خوابم برد
صبح زودتر از ا/ت بلند شدم و دیدم هنوز داره تو خواب خر خر میکنه و تو خودش جم شده نفس عمیقی کشیدمو پتو رو تا روی شونه هاش کشیذم بالا و از اتاق اومدم بیرون و درو اروم بستم
رفتم سمت اشپز خونه تا براش سوپ خماری درست کنم ک وقتی بیدار شد بخوره اونوقت باهاش دعوا کنم
ا/ت ویو
اروم چشمامو باز کردم نور چشممو میزد همونطور ک داشتم چشمامو مالش میدادم یاد اتفاقای دیشب افتادم....اوه دختر دهنت سروییسه پتو رو زدم کنار و پاشدم و دیدم همون لباس دیشب تنمه لباسمو عوض کردم و همونطور داشتم فکر میکردمکه چجوری از دل جیمین در بیارم ک یهو در باز شد و جیمین اومد تو در ححالی ک من شلوارمو پوشیده بودم و داشتم تاپمو میپووشیدم ...نگاهی بهم انداخت و منم جیغ کشیدم و لباسمو گرفتم جلوم اون همینطور پوکر نگام میکرد و گفت
-انگار دیشب مشکلی نداشتی ک با اون لباس جلو بقیه بگردی حالا من برات زیادم ؟
و از اتاق رفت بیرون منکه خشکم زده بود سریع تاپمو پوشیدم و رفتم دنبالش داشت از توی پذیرایی وارد اشپپزخونه میشد ک من پریدم روش و حفتمون افتادیم رو مبل
-هی بچه چیکار میکنی....و سعی کرد منو از روش بزنه کنار ولی من عین ادامس بهش چسبیده بودم
+جیمیننن تورخدا باهام قهر نکن من طاقتشو ندارم غلط کردم رفتم تورخدا
-برو کنار میخوام بلند شم غذا الان میسوزه
+اول بگو باهام اشتی ای
-نیستم
+گریه میکنما
-برام مهم نیست
منو زد کنار و بلند شد منم رو مبل نشستم و هق هق کردم فیلم نبود واقعا اشکم در اومده بود
دیدم جیمین اهی کشید و ایستاد منم گریه امو شدید تر کردم اومد کنارم نشست و گفت
-چرا وقتی هر بار ی اتفاق اینجوری میوفته بازم سرتو میندازی پایین میری اون گورستون
سرمو وردم بالا و اشکامو پاک کردم و گفتم دیگه نمیرم قول میدم
-دفعه پیش هم همینو گفتی
+ایندفعه واقععیه قول میدم
سری تکون داد و خواست بره کد دستشو گرفتم هی اشتی کردی ؟
-اره
محکم بغلش کردم خندید و دستشو محکم دور کمرم حلقه کردو گفت
-ولی دفعه ی بعد ب این راحتیا ازت نمیگذرم ها الانم باید از دلم در بیاری ب این راحتیا نیس
همونطور ک میخندیدم گفتم
+من متخصص این کارم پارک جیمین میتونم کاری کنم قلبت 1000 بار تو دقیقه بتپه
-با اینکه نمیخوام قبول کنم ولی راست میگی
و زدیم زیر خنده وسط خندمون یهویی دیدم بوی سوز میاد یهویی جیمین ولم کرد و رفتیم توی اشپز خونه و دیدیم به ببه سوپی ک جیمین درست کرده بود سوخته جیمین دستشو لای موهاش برد و همونطور ک ب سوپ سوخته نکاه میکرد یهویی زد زیر خنده منم ک با خندش خنده ام گرفته بود پرسیدم ب چی میخندی
-میدونی اگه الان جین اینجا بود جفتمونو ب خاطر اینکه غذا رو سوزوندیم به هم گرره میداد؟
همون موقع زنگ در خورد من رفتم ببینم کیه ک قلبم وایساد جین بود .....با بقیه اعضا پشت در با یه نگاه ب جیمین فهموندم کی پشت دره اونم کرک و پراش ریخت
-باز نکن الان میاد میکشمون
+نمیشه زشته پشت درن
یهو صدای یونگی اومد
-احمقا شما دارین پشت در حرف میزنین ما میشنویم چی میگین
خجالت زده درو باز کردم و تعارف کردم بیان تو اول از همه جین اومد تو و اولین چیزی ک گفت
-میبینم بوی غذای سوخته میادد
پایانننن
حمایتتتت؟
جسم کوچولوی ا/ت رو بغل کردم و بردمش از اون بار لنتی بیرون همونطور ک سمت ماشین میدوییدم زیر لبی گفتم
-دیدی بیبی دوباره ب حرف من گوش ندادی بی اجازه رفتیی اونجا چیشد؟حالا اگ من دو دیقه دیر تر میومدم اون عوضی چیکار میکرد
در ماشین رو باز کردم و اروم ا/ت رو گذاشتم روی صندلی به صورت ارومش خیرره شدم ک اروم نفس میکشید ...اهی کشیدم و موهاشو از جلوی صورتش زدم کنار در ماشینو بستم و سوار ماشین شدم و راه فتادم سمت خونه
--------------------------تو خونه
ماشنو پارک کردم و و ا/ت رو بغل کردم و در خونه رو باز کردم و وارد اتاق خوابمون شدم ...ا/ت رو گذاشتم روی تخت و و لباسمو عوض کردم و کنارش دراز کشیدم همونطور ک ب صورت دوس دختر لجباز و یه دنده ام نگاه میکردم چشام سنگین شد و خوابم برد
صبح زودتر از ا/ت بلند شدم و دیدم هنوز داره تو خواب خر خر میکنه و تو خودش جم شده نفس عمیقی کشیدمو پتو رو تا روی شونه هاش کشیذم بالا و از اتاق اومدم بیرون و درو اروم بستم
رفتم سمت اشپز خونه تا براش سوپ خماری درست کنم ک وقتی بیدار شد بخوره اونوقت باهاش دعوا کنم
ا/ت ویو
اروم چشمامو باز کردم نور چشممو میزد همونطور ک داشتم چشمامو مالش میدادم یاد اتفاقای دیشب افتادم....اوه دختر دهنت سروییسه پتو رو زدم کنار و پاشدم و دیدم همون لباس دیشب تنمه لباسمو عوض کردم و همونطور داشتم فکر میکردمکه چجوری از دل جیمین در بیارم ک یهو در باز شد و جیمین اومد تو در ححالی ک من شلوارمو پوشیده بودم و داشتم تاپمو میپووشیدم ...نگاهی بهم انداخت و منم جیغ کشیدم و لباسمو گرفتم جلوم اون همینطور پوکر نگام میکرد و گفت
-انگار دیشب مشکلی نداشتی ک با اون لباس جلو بقیه بگردی حالا من برات زیادم ؟
و از اتاق رفت بیرون منکه خشکم زده بود سریع تاپمو پوشیدم و رفتم دنبالش داشت از توی پذیرایی وارد اشپپزخونه میشد ک من پریدم روش و حفتمون افتادیم رو مبل
-هی بچه چیکار میکنی....و سعی کرد منو از روش بزنه کنار ولی من عین ادامس بهش چسبیده بودم
+جیمیننن تورخدا باهام قهر نکن من طاقتشو ندارم غلط کردم رفتم تورخدا
-برو کنار میخوام بلند شم غذا الان میسوزه
+اول بگو باهام اشتی ای
-نیستم
+گریه میکنما
-برام مهم نیست
منو زد کنار و بلند شد منم رو مبل نشستم و هق هق کردم فیلم نبود واقعا اشکم در اومده بود
دیدم جیمین اهی کشید و ایستاد منم گریه امو شدید تر کردم اومد کنارم نشست و گفت
-چرا وقتی هر بار ی اتفاق اینجوری میوفته بازم سرتو میندازی پایین میری اون گورستون
سرمو وردم بالا و اشکامو پاک کردم و گفتم دیگه نمیرم قول میدم
-دفعه پیش هم همینو گفتی
+ایندفعه واقععیه قول میدم
سری تکون داد و خواست بره کد دستشو گرفتم هی اشتی کردی ؟
-اره
محکم بغلش کردم خندید و دستشو محکم دور کمرم حلقه کردو گفت
-ولی دفعه ی بعد ب این راحتیا ازت نمیگذرم ها الانم باید از دلم در بیاری ب این راحتیا نیس
همونطور ک میخندیدم گفتم
+من متخصص این کارم پارک جیمین میتونم کاری کنم قلبت 1000 بار تو دقیقه بتپه
-با اینکه نمیخوام قبول کنم ولی راست میگی
و زدیم زیر خنده وسط خندمون یهویی دیدم بوی سوز میاد یهویی جیمین ولم کرد و رفتیم توی اشپز خونه و دیدیم به ببه سوپی ک جیمین درست کرده بود سوخته جیمین دستشو لای موهاش برد و همونطور ک ب سوپ سوخته نکاه میکرد یهویی زد زیر خنده منم ک با خندش خنده ام گرفته بود پرسیدم ب چی میخندی
-میدونی اگه الان جین اینجا بود جفتمونو ب خاطر اینکه غذا رو سوزوندیم به هم گرره میداد؟
همون موقع زنگ در خورد من رفتم ببینم کیه ک قلبم وایساد جین بود .....با بقیه اعضا پشت در با یه نگاه ب جیمین فهموندم کی پشت دره اونم کرک و پراش ریخت
-باز نکن الان میاد میکشمون
+نمیشه زشته پشت درن
یهو صدای یونگی اومد
-احمقا شما دارین پشت در حرف میزنین ما میشنویم چی میگین
خجالت زده درو باز کردم و تعارف کردم بیان تو اول از همه جین اومد تو و اولین چیزی ک گفت
-میبینم بوی غذای سوخته میادد
پایانننن
حمایتتتت؟
۱۱.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.