عاشق خسته ( پارت 21)
جیمین : هرچقد بیشتر تقلا کنی، ١٠ تا بیشتر شلاق میزنم
یونا : آییییی.... باشه ببخشید
بعد از نیم ساعت شلاق زدن تموم شد
یونا دیگه جونی برای حرف زدن نداشت، تمام بدنش خونی شده بود، جیمین انقدر اونو شلاق زده بود که باعث شده بود پوست بدنش پاره بشه و لایه ی زیادی از بدنش از بین بره
جیمین : پاشو دیگه یونا... بلند شو لباساتو بپوش بعدشم بگیر بخواب
یونا : ن... نمیتونم ب.. بلند شم
جیمین: این مسخره بازیا چیه
من هزار نفرو تو یه سال شکنجه میکنم، بعد از یه روزم خوب میشن
یونا : تا حالا دختر آییییی... شکنجه کردی
هرکسی که شکنجه کردی یه مرد بوده
من یه دخترم
جیمین : یونا... نمیخوام مافیا بشی
یونا :چی.... نه جیمین لطفا
جیمین : همین که گفتم
جیمین رفت بیرون و یونا رو با این حالش تنها گذاشت
جیهوپ : یونا... یونا خوبی
یونا : آ... آره، خوبم
جیهوپ : دارم میبینم، حداقل اشکاتو پاک میکردی
جیمین کجاتو شلاق زد
یونا : از گردنم تا کمرم
جیهوپ : ببینم
یونا : ولش کن، حالت بد میشه
جیهوپ : مگه چجوری زده، برگرد ببینم
جیهوپ : وایییی... یونا مطمئنی این فقط یه شکنجه بوده
یونا : آییییی... جیهوپ تروخدا دست نزن
جیهوپ : ببخشید... بیا بریم کمرتو پانسمان کنم
یونا : نه... تروخدا اینکارو نکن خیلی میسوزه
جیهوپ : اگه با باند نبندمش عفونت میکنه
یونا : مهم نیست
جیهوپ: مطمئن باش اینکار جیمینو تلافی میکنم
یونا : ولش کن
جیهوپ یونا رو راضی کرد تا کمرشو پانسمان کنه، خیلی برای یونا سخت بود چون جای زخماش خیلی میسوخت
بعد از چند دقیقه پانسمان تموم شد و یونا لباساشو پوشید
جیهوپ : بهتر شدی؟
یونا : آره..... یکم میسوزه
جیهوپ : بهتر میشه
یونا : امیدوارم.... خب حداقل تا یه مدت نمیتونم لباسای لختی بپوشم
جیهوپ : خوب میشی... فردا میام تا دوباره پانسمانتو عوض کنم
یونا : باشه شب بخیر
جیهوپ : شب بخیر یونا
.......
یونا : آییییی.... باشه ببخشید
بعد از نیم ساعت شلاق زدن تموم شد
یونا دیگه جونی برای حرف زدن نداشت، تمام بدنش خونی شده بود، جیمین انقدر اونو شلاق زده بود که باعث شده بود پوست بدنش پاره بشه و لایه ی زیادی از بدنش از بین بره
جیمین : پاشو دیگه یونا... بلند شو لباساتو بپوش بعدشم بگیر بخواب
یونا : ن... نمیتونم ب.. بلند شم
جیمین: این مسخره بازیا چیه
من هزار نفرو تو یه سال شکنجه میکنم، بعد از یه روزم خوب میشن
یونا : تا حالا دختر آییییی... شکنجه کردی
هرکسی که شکنجه کردی یه مرد بوده
من یه دخترم
جیمین : یونا... نمیخوام مافیا بشی
یونا :چی.... نه جیمین لطفا
جیمین : همین که گفتم
جیمین رفت بیرون و یونا رو با این حالش تنها گذاشت
جیهوپ : یونا... یونا خوبی
یونا : آ... آره، خوبم
جیهوپ : دارم میبینم، حداقل اشکاتو پاک میکردی
جیمین کجاتو شلاق زد
یونا : از گردنم تا کمرم
جیهوپ : ببینم
یونا : ولش کن، حالت بد میشه
جیهوپ : مگه چجوری زده، برگرد ببینم
جیهوپ : وایییی... یونا مطمئنی این فقط یه شکنجه بوده
یونا : آییییی... جیهوپ تروخدا دست نزن
جیهوپ : ببخشید... بیا بریم کمرتو پانسمان کنم
یونا : نه... تروخدا اینکارو نکن خیلی میسوزه
جیهوپ : اگه با باند نبندمش عفونت میکنه
یونا : مهم نیست
جیهوپ: مطمئن باش اینکار جیمینو تلافی میکنم
یونا : ولش کن
جیهوپ یونا رو راضی کرد تا کمرشو پانسمان کنه، خیلی برای یونا سخت بود چون جای زخماش خیلی میسوخت
بعد از چند دقیقه پانسمان تموم شد و یونا لباساشو پوشید
جیهوپ : بهتر شدی؟
یونا : آره..... یکم میسوزه
جیهوپ : بهتر میشه
یونا : امیدوارم.... خب حداقل تا یه مدت نمیتونم لباسای لختی بپوشم
جیهوپ : خوب میشی... فردا میام تا دوباره پانسمانتو عوض کنم
یونا : باشه شب بخیر
جیهوپ : شب بخیر یونا
.......
۱۴.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.