🧚♂️My legendary love🐉
🧚♂️My legendary love🐉
🧚♂️عشق افسانه ای من🐉
پارت۱
نامجون: پدر می تونم بیام تو
دو یون: بیا تو
نامجون: کارم داشتید؟
دو یون: می دونی که لشکر آمادست تا حمله کنیم و توم به عنوان پسر ارشد امپراطور اژدها باید سر لشکر باشی
نامجون: اما پدر من هنوز با این کار مخالفم
دو یون: تو مثل اینکه یاد رفته پری ها دشمنای خونی ما هستن؟
نفس عمیقی کشید و گفت
دو یون: خودت خوب می دونی که من از این تصمیم نمی گذرم
پسر که می دونست هر چقدرم که اسرار کنه نمی تونه تصمیم پدر شو عوض کنه. پدر اون سال در حال کشیدن نقشه برای حمله به سرزمین پری ها بود. پس بدون حرفی از جاش برخاست و به طرف در رفت زیر لب زمزمه کرد
نامجون: ولی یه روز می فهمی که اونها هیچ آسیبی به ما نمی زنن
از در اتاق بیرون رفت تمام خدمت کار های قصر ادای احترام کردن سری به معنای «به کارتون برسید» تکون داد و به سمت اتاق صلاح ها رفت بعد از پوشیدن لباس ها مناسب یک جنگ به طرف در خروجی قصر رفت با این حال او می دانست که برای این جنگ همچین صلاح هایی نیاز نیست چون پری ها خیلی نمی توانستند مقاومت کنن آن هم با این نقشه بسیار هوشمندانه ای که پدرش سال ها روش کار کرده بود ولی به اسرار پدرش باید می پوشید. فقط هم به خاطر فکر های خرافه ای پدرش بود.
از در خارج شد به لشکر عظیمی که مقابل در بودن نگاه کرد نگاهش به دستیار پدرش که به تندی به طرفش می آمد خورد. دستیار نفس نفس زنان گفت:
شین وو: قربان همه چیز آمادس
با اینکه دلش راضی نبود ولی با قدم های محکم به سمت لشکر رفت جای سر لشکر ایستاد صدای شیپور جارچیان بلند شد پدرش به سمت جایگاه رفت همه ادای احترام کردن و با هم گفتند «زنده باد امپراطور»
او شروع یه مرور نقشه کرد ولی پسر حواسش به پدرش نبود چون دلش راضی به این کار نبود
با صدا شیپور جارچیان به خودش آمد پدرش از جایگاه خارج شد و دوباره صدای دستیار
شین وو: قربان همه آماده رفتن هستن
سری تکون داد و شروع به حرکت کرد آن لشکر عظیم هم پشت سر او حرکت کردن
شرایط پارت بعد:
کامنت: ۱۰
لایک: ۵
اینم از پارت اول امیدوارم این ژانر دوست داشته باشید☺️
اگه غلط املایی داشت ببخشید
اسلاید دوم سرزمین اژدها 🐉
اسلاید سوم سرزمین پری ها🧚♂️
⛔اصکی ممنوع⛔
🧚♂️عشق افسانه ای من🐉
پارت۱
نامجون: پدر می تونم بیام تو
دو یون: بیا تو
نامجون: کارم داشتید؟
دو یون: می دونی که لشکر آمادست تا حمله کنیم و توم به عنوان پسر ارشد امپراطور اژدها باید سر لشکر باشی
نامجون: اما پدر من هنوز با این کار مخالفم
دو یون: تو مثل اینکه یاد رفته پری ها دشمنای خونی ما هستن؟
نفس عمیقی کشید و گفت
دو یون: خودت خوب می دونی که من از این تصمیم نمی گذرم
پسر که می دونست هر چقدرم که اسرار کنه نمی تونه تصمیم پدر شو عوض کنه. پدر اون سال در حال کشیدن نقشه برای حمله به سرزمین پری ها بود. پس بدون حرفی از جاش برخاست و به طرف در رفت زیر لب زمزمه کرد
نامجون: ولی یه روز می فهمی که اونها هیچ آسیبی به ما نمی زنن
از در اتاق بیرون رفت تمام خدمت کار های قصر ادای احترام کردن سری به معنای «به کارتون برسید» تکون داد و به سمت اتاق صلاح ها رفت بعد از پوشیدن لباس ها مناسب یک جنگ به طرف در خروجی قصر رفت با این حال او می دانست که برای این جنگ همچین صلاح هایی نیاز نیست چون پری ها خیلی نمی توانستند مقاومت کنن آن هم با این نقشه بسیار هوشمندانه ای که پدرش سال ها روش کار کرده بود ولی به اسرار پدرش باید می پوشید. فقط هم به خاطر فکر های خرافه ای پدرش بود.
از در خارج شد به لشکر عظیمی که مقابل در بودن نگاه کرد نگاهش به دستیار پدرش که به تندی به طرفش می آمد خورد. دستیار نفس نفس زنان گفت:
شین وو: قربان همه چیز آمادس
با اینکه دلش راضی نبود ولی با قدم های محکم به سمت لشکر رفت جای سر لشکر ایستاد صدای شیپور جارچیان بلند شد پدرش به سمت جایگاه رفت همه ادای احترام کردن و با هم گفتند «زنده باد امپراطور»
او شروع یه مرور نقشه کرد ولی پسر حواسش به پدرش نبود چون دلش راضی به این کار نبود
با صدا شیپور جارچیان به خودش آمد پدرش از جایگاه خارج شد و دوباره صدای دستیار
شین وو: قربان همه آماده رفتن هستن
سری تکون داد و شروع به حرکت کرد آن لشکر عظیم هم پشت سر او حرکت کردن
شرایط پارت بعد:
کامنت: ۱۰
لایک: ۵
اینم از پارت اول امیدوارم این ژانر دوست داشته باشید☺️
اگه غلط املایی داشت ببخشید
اسلاید دوم سرزمین اژدها 🐉
اسلاید سوم سرزمین پری ها🧚♂️
⛔اصکی ممنوع⛔
۲.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.