عشق شیرین🖤🖤
عشق شیرین🖤🖤
پارت 32👑👑
رونا(دختر عمه یونا) ولش کن جونگ کوک جونم اون بچست چیزی حالیش نمیشه
یونا.. ادبت کجا رفته داری با بزرگترت اینجوری حرف میزنی
رونا.. تو حرف از بزرگی نزن که فقط سنت بزرگه
ادوارد.. بسه رونا بیا اینجا بشین
یونا.. داشتیم همین جور بحث میکردیم که یکی اومد دنبالم گفت مامان باباتونو دا ن میرم پایین منتظرتن
از ادواردو جوکیونگ بای بای کردم با بقیه هم همینطور با تفلون هم یه بای سری سری کردم داشتم میرفتم که رونا گفت.. ببین چقدر بچست که مامان و باباش میبرنش اون طرف این طرف تو اصلا ازادی نداری
یونا.. با گفتن این حرف همینجور اشک که تو چشمام جمع میشد یه نگاه تحقیر امیز بهش کردم و از اون اتاق مزخرف اومدم بیرون پیش مامان و بابا رفتم و به سمت خونه حرکت کردیم
ویو کوک..
وقتی رونا اون حرف هارو زد تو چشم های یونا اشو جمع شد و بی حرف زد بیرون و یه جوابش این بود جواب الهام و بی ادبان خاموشیه
بعد زا رفتنش رونا خیلی سعی کرد بدش رو بگه ولی نزاشتم
وقتی مهمونی تموم شد رفتم تو سالن اصلا این مهمونی بهم خوش نگذشت خیلی دلم برای یونا سوخت که انقدر ناراحت شد اخه اصلا چرا من باید دلم واسه یه الف بچه بسوزه اصلا به درک حقش بود . ....
پایان پارت👑👑
نویسنده بلکنزی
پارت 32👑👑
رونا(دختر عمه یونا) ولش کن جونگ کوک جونم اون بچست چیزی حالیش نمیشه
یونا.. ادبت کجا رفته داری با بزرگترت اینجوری حرف میزنی
رونا.. تو حرف از بزرگی نزن که فقط سنت بزرگه
ادوارد.. بسه رونا بیا اینجا بشین
یونا.. داشتیم همین جور بحث میکردیم که یکی اومد دنبالم گفت مامان باباتونو دا ن میرم پایین منتظرتن
از ادواردو جوکیونگ بای بای کردم با بقیه هم همینطور با تفلون هم یه بای سری سری کردم داشتم میرفتم که رونا گفت.. ببین چقدر بچست که مامان و باباش میبرنش اون طرف این طرف تو اصلا ازادی نداری
یونا.. با گفتن این حرف همینجور اشک که تو چشمام جمع میشد یه نگاه تحقیر امیز بهش کردم و از اون اتاق مزخرف اومدم بیرون پیش مامان و بابا رفتم و به سمت خونه حرکت کردیم
ویو کوک..
وقتی رونا اون حرف هارو زد تو چشم های یونا اشو جمع شد و بی حرف زد بیرون و یه جوابش این بود جواب الهام و بی ادبان خاموشیه
بعد زا رفتنش رونا خیلی سعی کرد بدش رو بگه ولی نزاشتم
وقتی مهمونی تموم شد رفتم تو سالن اصلا این مهمونی بهم خوش نگذشت خیلی دلم برای یونا سوخت که انقدر ناراحت شد اخه اصلا چرا من باید دلم واسه یه الف بچه بسوزه اصلا به درک حقش بود . ....
پایان پارت👑👑
نویسنده بلکنزی
۲.۵k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.