"Paradise in your hug"
"part 4"
*ساعت ۱۳...سلف دانشگاه
*از زبان ا.ت
هنوز بعد از ناهار یه کلاس دیگه داریم
با هایون رفتیم سمت سلف تا ناهار بخوریم از بس که هایون گفت گشنشه
وارد سلف شدیم و رفتیم تا غذا بگیریم
همینجوری که توی صف حرکت میکردیم و غذا برامون میریختن
رفتیم و سر یکی از میزا رو به روی هم نشستیم
مشغول به خوردن شدم ولی هایون توفکر بود یکی پاش زدم که صداش در اومد
×چته چرا باز وحشی شدی؟
+سریع بخور باید به کلاس بعدی برسیم
هایون زیر لب با خودش گفت
×چه عضله هایی داشت!...هنوز بازوم درد میکنه
+به کی فکر می کنی؟ نگو که هنوز تو فکر اون استادی
×نه بابا کی به اون فکر میکنه
+دیگه نمیخواد من سیاه کنی با سابقه ای از تو سراغ دارم اگر تا حالا خودتو به شرکت برق معرفی کرده بودی پول خوبی به جیب میزدی
×چی؟چرا؟!
+والا سرعت کراش زدن تو رو توربین بادی هم نداره این بیستمین کراش این هفته ته
هایون دیگه چیزی نگفت و فقط خندید
کل تایم ناهار به شوخی و خنده گذشت
شاید بعضی وقتا باهاش بد رفتاری میکنم
ولی هیچ دوستی برام به خوبی و وفاداری هایون نبوده
بعد تموم شدن ناهار رفتیم سر کلاس
*۳ ساعت بعد
از ساختمان دانشگاه زدیم بیرون و توی حیاط دانشگاه پیش میرفتیم تا به در اصلی برسیم
+هایون میرسونمت
× نه...میان دنبالم
+هایون منکه میدونم چقد باید منتظر بمونی...سوار شو
هایون سوار ماشین شد و روشن کردم و راه افتادم
هایون رو رسوندم و سمت خونه راه کج کردم
نمیخواستم برم خونه
خونه برام مثل زندون بود
زندونی که هیچ کورسوی امیدی توش نبود
بعد دایجونگ هیچی مثل قبل نشد
حتی رابطه م با خانواده
نفس عمیقی کشیدم و بغض چند ساله رو قورت دادم
هیچکس نباید گریه تو ببینه
حتی خودت ا.ت
چیشد که از اون دختر احساساتی و خندون به یه دختر منطقی و سرد تبدیل شدم؟!
لایک؟
کامنت؟!
*ساعت ۱۳...سلف دانشگاه
*از زبان ا.ت
هنوز بعد از ناهار یه کلاس دیگه داریم
با هایون رفتیم سمت سلف تا ناهار بخوریم از بس که هایون گفت گشنشه
وارد سلف شدیم و رفتیم تا غذا بگیریم
همینجوری که توی صف حرکت میکردیم و غذا برامون میریختن
رفتیم و سر یکی از میزا رو به روی هم نشستیم
مشغول به خوردن شدم ولی هایون توفکر بود یکی پاش زدم که صداش در اومد
×چته چرا باز وحشی شدی؟
+سریع بخور باید به کلاس بعدی برسیم
هایون زیر لب با خودش گفت
×چه عضله هایی داشت!...هنوز بازوم درد میکنه
+به کی فکر می کنی؟ نگو که هنوز تو فکر اون استادی
×نه بابا کی به اون فکر میکنه
+دیگه نمیخواد من سیاه کنی با سابقه ای از تو سراغ دارم اگر تا حالا خودتو به شرکت برق معرفی کرده بودی پول خوبی به جیب میزدی
×چی؟چرا؟!
+والا سرعت کراش زدن تو رو توربین بادی هم نداره این بیستمین کراش این هفته ته
هایون دیگه چیزی نگفت و فقط خندید
کل تایم ناهار به شوخی و خنده گذشت
شاید بعضی وقتا باهاش بد رفتاری میکنم
ولی هیچ دوستی برام به خوبی و وفاداری هایون نبوده
بعد تموم شدن ناهار رفتیم سر کلاس
*۳ ساعت بعد
از ساختمان دانشگاه زدیم بیرون و توی حیاط دانشگاه پیش میرفتیم تا به در اصلی برسیم
+هایون میرسونمت
× نه...میان دنبالم
+هایون منکه میدونم چقد باید منتظر بمونی...سوار شو
هایون سوار ماشین شد و روشن کردم و راه افتادم
هایون رو رسوندم و سمت خونه راه کج کردم
نمیخواستم برم خونه
خونه برام مثل زندون بود
زندونی که هیچ کورسوی امیدی توش نبود
بعد دایجونگ هیچی مثل قبل نشد
حتی رابطه م با خانواده
نفس عمیقی کشیدم و بغض چند ساله رو قورت دادم
هیچکس نباید گریه تو ببینه
حتی خودت ا.ت
چیشد که از اون دختر احساساتی و خندون به یه دختر منطقی و سرد تبدیل شدم؟!
لایک؟
کامنت؟!
۲.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.