فیک کوک از مافیا متنفرم پارت ۲۲
اروم صداش کردم
سوزی:ات خوبی
ات:خوبم برو خونه
سوزی: جونگ کوک باهات
ات:ولش کن خسته ای برو خونه
سوزی:عمرا میرم یه چی بخورم یه آبی به دست و صورتم بزنم میام
ات:ممنون
مدتی تو اتاق بودم که در باز شد
ات:آقای جانگ مین شما
اون اومد کنارم
مین: دخترم خوبی
ات:خوبم
مین:چرا این پسره عوضی کنارت نیست چطور این بلا سرت اومده
ات:باید یه چیزی بهتون بگم من با جونگ کوک رابطه ای ندارم اون فقط مجبورم کرد اونکار رو کنم...........
جانگ مین رفت سوزی اومد شب تموم شد صبح شد سوزی رفت واسم لباس بیاره منم خوابیدم
ته:جدی اینکار رو کردی
کوک:🥲🥲
ته:واقعا که بعداً حرف میزنیم هییون و جونگ سوک اومدن
کوک
اونا رو دعوت کردم رستوران که اجاره کردم تا رابطم رو باهاشون درست کنم الان که پدر میخواد جونگ سوک رو به عنوان وارث انتخاب کنه باید بهشون نزدیک شم تا به موقع اش بکشمشون
سوک:واسه چی گفتی بیایم
هییون:من بازی دارم زود بگو
کوک:اول سلام بعد من خوبم شما چطورین
سوک:از کی تا حالا حال مارو میپرسی
کوک:خب از الان راستش گفتم بیان تا بگم نظرتون چیه دعوا هارو بزاریم کنار و واقعاً داداش باشیم
هی یون:سرت خورده به جایی
سوک:نه فکر کنم دیوونه شده من کار دارم
هی یون:منم
اونا بلند شدن که برن
کوک:وایسین
کوک داشت حرف میزد که یه عده اومدن محاصرشون کردن
کوک:شماها کی هستین
مرده:مارو پدرتون آقای جانگ مین فرستادع لطفا باهاشون بیاین
سوک:و چرا باید باهات بیام
هی یون:مدرکی داری که از طرف بابایی.
اونا طرف پسرا اسلحه میگیرن
مرده:نیاینم بزور میبریمتون
پسرا تسلیم شدن و باهاشون رفتن
کوک:تهیونگ چی
مرده:آقای تهیونگ لطفا برین پیش آقای جانگ مین
کوک
مارو سوار ماشین کردن وبردن یه عمارت بیشتر از صدتا نگهبان اونجا بود وقتی رفتیم داخل سوزی و جینا اونجا بودم
کوک:شما واسه چی اینجایین
سوزی: تو خیابون بودیم که مارو دزدیدن
سوک:مگه تو نرفته بودی
سوزی:نه دلم نخواست
جینا:آقای کوک چیشده
ات:نمیبینی دزدیده شدیم جینا سوزی
سوزی:ات خوبی
ات:جونگ سوک چرا اینجاییم
مرده میاد و میگه پدرتون تماس گرفت
کوک:ما چرا اینجاییم پدر
جانگ مین:همه اروم خب جون شماها تو خطر بود واسه حفاظت ازتون باید اینکارو می کردم
سوک:چه خطری
مین:من با یکی از شریکام به مشکل خوردم ومیترستم صدمه ای به شما بزنه
کوک:پدر بهرحال من و جونگ سوک میتونیم از خودمون محافظت کنیم
مین:باشه ولی باید تا من میخوام اونجا بمونین
سوزی: ولی ما چرا اینجاییم
مین:اون فکر می کنه ات عروسمه و شما ها خواهراشین در کل جون همتون تو خطره پسرا مراقب دخترت باشین خداحافظ
سوک: مسخرست
ات:سوزی باهام میای
سوزی:باشه
ات
حس میکنم زخمام باز شدن از سوزی خواستم که تو پانسمان کردنشون کمک کنه
ات: ممنون
سوزی:تو الان باید تو بیمارستان باشی
ات:بیخیالش دیگه من گشنمه واسم یه چیزی درست کن
سوزی:باشه
کوک:اووووف
سوک:چته
کوک: بدونکنر تو به اندازه کافی بد نیست
سوزی:جینا بلدی غذا درست کنی
جینا:چطور
سوزی:ات گرسنه س ازم غذا خواست گفتم باشه ولی بلد نیستم
جینا:منم نیستم
سوزی:پسرا....
سوک:فکرشم نکن من میرم اتاقم
هی یون:من بلد نیستم
سوزی:باشه جینا بریم آشپز خونه یه چیزی درست کنیم
کوک:من میکنم
سوزی:اما
کوک:به ات بگو خودت درست کردی
هی یون:با زنداداش قهری
کوک:یجورایی
سوزی:لازم نکرده شاید تو غذا زهر ریختی جینا بریم
هی یون: مشکل شد
کوک:ساکت
سوزی:ات خوبی
ات:خوبم برو خونه
سوزی: جونگ کوک باهات
ات:ولش کن خسته ای برو خونه
سوزی:عمرا میرم یه چی بخورم یه آبی به دست و صورتم بزنم میام
ات:ممنون
مدتی تو اتاق بودم که در باز شد
ات:آقای جانگ مین شما
اون اومد کنارم
مین: دخترم خوبی
ات:خوبم
مین:چرا این پسره عوضی کنارت نیست چطور این بلا سرت اومده
ات:باید یه چیزی بهتون بگم من با جونگ کوک رابطه ای ندارم اون فقط مجبورم کرد اونکار رو کنم...........
جانگ مین رفت سوزی اومد شب تموم شد صبح شد سوزی رفت واسم لباس بیاره منم خوابیدم
ته:جدی اینکار رو کردی
کوک:🥲🥲
ته:واقعا که بعداً حرف میزنیم هییون و جونگ سوک اومدن
کوک
اونا رو دعوت کردم رستوران که اجاره کردم تا رابطم رو باهاشون درست کنم الان که پدر میخواد جونگ سوک رو به عنوان وارث انتخاب کنه باید بهشون نزدیک شم تا به موقع اش بکشمشون
سوک:واسه چی گفتی بیایم
هییون:من بازی دارم زود بگو
کوک:اول سلام بعد من خوبم شما چطورین
سوک:از کی تا حالا حال مارو میپرسی
کوک:خب از الان راستش گفتم بیان تا بگم نظرتون چیه دعوا هارو بزاریم کنار و واقعاً داداش باشیم
هی یون:سرت خورده به جایی
سوک:نه فکر کنم دیوونه شده من کار دارم
هی یون:منم
اونا بلند شدن که برن
کوک:وایسین
کوک داشت حرف میزد که یه عده اومدن محاصرشون کردن
کوک:شماها کی هستین
مرده:مارو پدرتون آقای جانگ مین فرستادع لطفا باهاشون بیاین
سوک:و چرا باید باهات بیام
هی یون:مدرکی داری که از طرف بابایی.
اونا طرف پسرا اسلحه میگیرن
مرده:نیاینم بزور میبریمتون
پسرا تسلیم شدن و باهاشون رفتن
کوک:تهیونگ چی
مرده:آقای تهیونگ لطفا برین پیش آقای جانگ مین
کوک
مارو سوار ماشین کردن وبردن یه عمارت بیشتر از صدتا نگهبان اونجا بود وقتی رفتیم داخل سوزی و جینا اونجا بودم
کوک:شما واسه چی اینجایین
سوزی: تو خیابون بودیم که مارو دزدیدن
سوک:مگه تو نرفته بودی
سوزی:نه دلم نخواست
جینا:آقای کوک چیشده
ات:نمیبینی دزدیده شدیم جینا سوزی
سوزی:ات خوبی
ات:جونگ سوک چرا اینجاییم
مرده میاد و میگه پدرتون تماس گرفت
کوک:ما چرا اینجاییم پدر
جانگ مین:همه اروم خب جون شماها تو خطر بود واسه حفاظت ازتون باید اینکارو می کردم
سوک:چه خطری
مین:من با یکی از شریکام به مشکل خوردم ومیترستم صدمه ای به شما بزنه
کوک:پدر بهرحال من و جونگ سوک میتونیم از خودمون محافظت کنیم
مین:باشه ولی باید تا من میخوام اونجا بمونین
سوزی: ولی ما چرا اینجاییم
مین:اون فکر می کنه ات عروسمه و شما ها خواهراشین در کل جون همتون تو خطره پسرا مراقب دخترت باشین خداحافظ
سوک: مسخرست
ات:سوزی باهام میای
سوزی:باشه
ات
حس میکنم زخمام باز شدن از سوزی خواستم که تو پانسمان کردنشون کمک کنه
ات: ممنون
سوزی:تو الان باید تو بیمارستان باشی
ات:بیخیالش دیگه من گشنمه واسم یه چیزی درست کن
سوزی:باشه
کوک:اووووف
سوک:چته
کوک: بدونکنر تو به اندازه کافی بد نیست
سوزی:جینا بلدی غذا درست کنی
جینا:چطور
سوزی:ات گرسنه س ازم غذا خواست گفتم باشه ولی بلد نیستم
جینا:منم نیستم
سوزی:پسرا....
سوک:فکرشم نکن من میرم اتاقم
هی یون:من بلد نیستم
سوزی:باشه جینا بریم آشپز خونه یه چیزی درست کنیم
کوک:من میکنم
سوزی:اما
کوک:به ات بگو خودت درست کردی
هی یون:با زنداداش قهری
کوک:یجورایی
سوزی:لازم نکرده شاید تو غذا زهر ریختی جینا بریم
هی یون: مشکل شد
کوک:ساکت
۹.۴k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.