"جانشینان لجباز"
جانشینان لجباز پارت 10
ا.ت ویو:
بعد تموم شدن حرف های آقای کیم به عمارت رفتم و وارد اتاق کارم شدم: آخخخ که چقدر دلم برات تنگ شده بود!
پشت میز کار نشستم و هدفونم رو گذاشتم کامپیوتر و نمایشگر ها رو روشن کردم و منتظر یونجون شدم تا اطلاعات رو بفرسته
بعد چند دقیقه یه پیامک برام اومدم:
"دوتا دوربین دم در هست و چهار تا هم توی سالن همهی اتاق ها هم یه دوربین دارن جز اتاق یونگی گمونم دوازده تا اتاق با کار و کتابخونش باشن دوتا دوربین هم توی راهروهاس سر جمع این عمارت بیست تا دوربین داره! حیاط،گلخونه،دستشوییها و سوناجکوزی دوربین نداره"
+یونجون کارش عالیه!
مشغول هک کردن دوربینا شدم بدون میهی دست تنها بودم و مدیریت همشون برام سخت بود...
+الو پدر...نیروی کمکی لطفا!
بعد تغریبا نیم ساعت پسر بچهای وارد اتاق شد با هودی و یه شلوار راحتی و عینک گرد و موهای فر مشکی میخورد17یا16 سالش باشه
پ.ن:راستی ا.ت ۲۴ سالشه و تهیونگ ۲۷
اومد جلو و دستشو دراز کرد:
سلام من گوم مین هو هستم سال آخر دبیرستان خوشبختم
منم دستمو متقابل به سمتش دراز کردم:
سلام منم از دیدنت خوشبختم چوی ا.ت هستم ا.ت صدام کن!
پ.ن:اگه تا الان نگرفتین باید بگم گوم مین هو پسر همون آقای گوم هان بدبخته که پارت یک اخراج شد! البته به لطف پدر ا.ت دوباره سرکارش برگشت و مثل اینکه پسرشم وارد کار شده!
+خب بچه جون سریع کارتو شروع کن وقتی شنود ها وصل شد تو باید مدیریتشون کنی!
خیلی بچه فرزی بود سریع جای میهی نشست و کارشو شروع کرد
تهیونگ ویو:
من تک تیر انداز باند بودم و منتظر یونجون بودم تا اطلاعات رو بفرسته
چند دقیقه بعد پیامشو دریافت کردم:
سر جمع ۲۵ تا بادیگارد ، ۱۵ تا خدمتکار،۲ تا باغبون ، ۳تا راننده و ۵ تا آشپز توی خونن که میشن ۵۰ نفر
خب خب خب.... همونطور که توقع داشتم آسون نیست... چند دقیقه بعد موقعیت های کارکنا و نقشهی عمارت یونگی رو برام فرستاد این بچه واقعا کارش درسته....
ا.ت ویو:
بعد تموم شدن حرف های آقای کیم به عمارت رفتم و وارد اتاق کارم شدم: آخخخ که چقدر دلم برات تنگ شده بود!
پشت میز کار نشستم و هدفونم رو گذاشتم کامپیوتر و نمایشگر ها رو روشن کردم و منتظر یونجون شدم تا اطلاعات رو بفرسته
بعد چند دقیقه یه پیامک برام اومدم:
"دوتا دوربین دم در هست و چهار تا هم توی سالن همهی اتاق ها هم یه دوربین دارن جز اتاق یونگی گمونم دوازده تا اتاق با کار و کتابخونش باشن دوتا دوربین هم توی راهروهاس سر جمع این عمارت بیست تا دوربین داره! حیاط،گلخونه،دستشوییها و سوناجکوزی دوربین نداره"
+یونجون کارش عالیه!
مشغول هک کردن دوربینا شدم بدون میهی دست تنها بودم و مدیریت همشون برام سخت بود...
+الو پدر...نیروی کمکی لطفا!
بعد تغریبا نیم ساعت پسر بچهای وارد اتاق شد با هودی و یه شلوار راحتی و عینک گرد و موهای فر مشکی میخورد17یا16 سالش باشه
پ.ن:راستی ا.ت ۲۴ سالشه و تهیونگ ۲۷
اومد جلو و دستشو دراز کرد:
سلام من گوم مین هو هستم سال آخر دبیرستان خوشبختم
منم دستمو متقابل به سمتش دراز کردم:
سلام منم از دیدنت خوشبختم چوی ا.ت هستم ا.ت صدام کن!
پ.ن:اگه تا الان نگرفتین باید بگم گوم مین هو پسر همون آقای گوم هان بدبخته که پارت یک اخراج شد! البته به لطف پدر ا.ت دوباره سرکارش برگشت و مثل اینکه پسرشم وارد کار شده!
+خب بچه جون سریع کارتو شروع کن وقتی شنود ها وصل شد تو باید مدیریتشون کنی!
خیلی بچه فرزی بود سریع جای میهی نشست و کارشو شروع کرد
تهیونگ ویو:
من تک تیر انداز باند بودم و منتظر یونجون بودم تا اطلاعات رو بفرسته
چند دقیقه بعد پیامشو دریافت کردم:
سر جمع ۲۵ تا بادیگارد ، ۱۵ تا خدمتکار،۲ تا باغبون ، ۳تا راننده و ۵ تا آشپز توی خونن که میشن ۵۰ نفر
خب خب خب.... همونطور که توقع داشتم آسون نیست... چند دقیقه بعد موقعیت های کارکنا و نقشهی عمارت یونگی رو برام فرستاد این بچه واقعا کارش درسته....
۵۰.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.