خیانت سخت!
خیانت سخت!
پارت نوزدهم:
ددی هانا:
وقتی جونگکوک روش رو برگردوند با جیمین و نارا مواجه شد که داشتن با نگرانی میومدن طرفش وقتی رسیدن نارا با عصبانیت کامل سیلی ای به صورت جونگکوک زد و گفت"خیالت راحت شددد خواهرم هرچی میکشه از دست تو میکشه"
جیمین نارا رو کنار کشید و نشوندش روی صندلی...جونگکوک رو برد یه گوشه ای و ازش پرسید"چه اتفاقی افتاد؟" جونگکوک دستش رو از رو صورتش برداشت و شروع کرد به توضیح دادن"داشتیم حرف میزدیم یهو سرگیجه ی بدی گرفت نتونست رو پاش به ایسته" جیمین چشمش به مشت جونگکوک که بر اثر مشت هایی که به اون مَرد زده بود کبود شده بود خورد
جیمین: دستت...
جونگکوک: جریان داره!
دکتر درحالی که داشت پروند بیمارو چک میکرد به سمتشون اومد"همراه بیمار کیم ا.ت؟!"
سه نفری رفتن طرف دکتر...نارا اول از همه پرسید"چیشد دکتر ا.ت حالش خوبه"
دکتر:میشه من با همسرشون صحبت کنم؟
نارا: ه..همسر؟..
جیمین جونگکوک رو فرستاد جلو و گفت" ایشون همسرشونه
نارا: جیمین چکار میکنی...
جیمین: هیسسس! این به نفعه جفتشونه"
دکتر و جونگکوک رفتن یه گوشه...دکتر گفت"ما ازمایش هایی از همسرتون گرفتیم و متوجه شدیم ایشون ۶ ماهه که حامله هستن...دلیل غش کردن ایشون تحمل ویار شدیده که داشتن...تحمل کردن ویار واسه ی ایشون که ۶ ماهشونه خیلی سخت در عین حال خطرناکه"
جونگکوک: الان حالش چطوره؟
دکتر: سِرُم های لازم رو بهشون تزریق کردیم اگه امشب اینجا بمونن بهتره هم واسه خودشون هم بچه شماهم لطفا بیشتر مواظبشون باشید دوره ی حاملگی برای ایشون یکم سخت و دشواره
ادامه دارد...
پارت نوزدهم:
ددی هانا:
وقتی جونگکوک روش رو برگردوند با جیمین و نارا مواجه شد که داشتن با نگرانی میومدن طرفش وقتی رسیدن نارا با عصبانیت کامل سیلی ای به صورت جونگکوک زد و گفت"خیالت راحت شددد خواهرم هرچی میکشه از دست تو میکشه"
جیمین نارا رو کنار کشید و نشوندش روی صندلی...جونگکوک رو برد یه گوشه ای و ازش پرسید"چه اتفاقی افتاد؟" جونگکوک دستش رو از رو صورتش برداشت و شروع کرد به توضیح دادن"داشتیم حرف میزدیم یهو سرگیجه ی بدی گرفت نتونست رو پاش به ایسته" جیمین چشمش به مشت جونگکوک که بر اثر مشت هایی که به اون مَرد زده بود کبود شده بود خورد
جیمین: دستت...
جونگکوک: جریان داره!
دکتر درحالی که داشت پروند بیمارو چک میکرد به سمتشون اومد"همراه بیمار کیم ا.ت؟!"
سه نفری رفتن طرف دکتر...نارا اول از همه پرسید"چیشد دکتر ا.ت حالش خوبه"
دکتر:میشه من با همسرشون صحبت کنم؟
نارا: ه..همسر؟..
جیمین جونگکوک رو فرستاد جلو و گفت" ایشون همسرشونه
نارا: جیمین چکار میکنی...
جیمین: هیسسس! این به نفعه جفتشونه"
دکتر و جونگکوک رفتن یه گوشه...دکتر گفت"ما ازمایش هایی از همسرتون گرفتیم و متوجه شدیم ایشون ۶ ماهه که حامله هستن...دلیل غش کردن ایشون تحمل ویار شدیده که داشتن...تحمل کردن ویار واسه ی ایشون که ۶ ماهشونه خیلی سخت در عین حال خطرناکه"
جونگکوک: الان حالش چطوره؟
دکتر: سِرُم های لازم رو بهشون تزریق کردیم اگه امشب اینجا بمونن بهتره هم واسه خودشون هم بچه شماهم لطفا بیشتر مواظبشون باشید دوره ی حاملگی برای ایشون یکم سخت و دشواره
ادامه دارد...
۱۳.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.