پارت دوم داستان فیک او
پارت دوم داستان فیک او
علامت شینجیرو-
____________________________________
/من یه رازی دارم اونم اینکه من پسر نیستم دخترم چون دوست نداشتم به مدرسه ای برم که دخترا توش باشن آمدم اینجا چون از کارهای دخترا خوشم نمیاد برای همینم هیچ دوستی نتونستم پیدا کنم تنهایی ترجیح میدادم ولی از وقتی تو خانوادت دیدم شما شدید تنها دوست های من بقیه همیشه ازم سو استفاده میکردن راستش بهتون نگفتم اما پدرم یک شرکت ماشین سازی و..داره مادرم همین طور کسایی که اینو میدونستن برای پول بامن دوست میشدن اما شما اینو نمی دونستیم وبرای خودم باهم دوست شدین کلا گیسشو برمیداره لنزی که روی یکی از چشماش هم گذاشته رو برمیداره موهاش مدل مصری وخیلی قشنه
^و مایکی کمی میمونه میگم اسم واقعیت چیه؟
/اسم واقعی من ای فامیلیم همونه اوچی ای
^ بیا بریم سر کلاس
/باشه زنگ اول ریاضی داریم ریاضی رو که درس داد زنگ خورد از کلاس رفتیم بیرون باهم رفتیم بوفه باهم دوریاکی خوردیم بعد درمورد اینکه من میتونم پیش اونا زندگی کنم حرف زدیم و به این فکر رسیدیم که باهم بریم یکی از خونه های من مدرسه که تموم شد تا راه خونه داشتیم فکر میکردیم چجوری بگیم رسیدیم بخونه و به شینجیرو توضیح دادیم که بریم یه خونه دیگه اگه راضی باشن من اونجا پیششون زندگی کنم یا اینجا بهشون پول بدم وگرنه نمیتونم سپس تصمیم شد زندگی یه خونه دیگه
-من مغازه یه کاری دارم
/من میگم مایکی بیا یکم بیشتر باهم اشنا بشیم
___________-___________________________
این پارت کم شد بعدا جبران میکنم عکس اوچی ای و اوچی داکی هم میزارم
علامت شینجیرو-
____________________________________
/من یه رازی دارم اونم اینکه من پسر نیستم دخترم چون دوست نداشتم به مدرسه ای برم که دخترا توش باشن آمدم اینجا چون از کارهای دخترا خوشم نمیاد برای همینم هیچ دوستی نتونستم پیدا کنم تنهایی ترجیح میدادم ولی از وقتی تو خانوادت دیدم شما شدید تنها دوست های من بقیه همیشه ازم سو استفاده میکردن راستش بهتون نگفتم اما پدرم یک شرکت ماشین سازی و..داره مادرم همین طور کسایی که اینو میدونستن برای پول بامن دوست میشدن اما شما اینو نمی دونستیم وبرای خودم باهم دوست شدین کلا گیسشو برمیداره لنزی که روی یکی از چشماش هم گذاشته رو برمیداره موهاش مدل مصری وخیلی قشنه
^و مایکی کمی میمونه میگم اسم واقعیت چیه؟
/اسم واقعی من ای فامیلیم همونه اوچی ای
^ بیا بریم سر کلاس
/باشه زنگ اول ریاضی داریم ریاضی رو که درس داد زنگ خورد از کلاس رفتیم بیرون باهم رفتیم بوفه باهم دوریاکی خوردیم بعد درمورد اینکه من میتونم پیش اونا زندگی کنم حرف زدیم و به این فکر رسیدیم که باهم بریم یکی از خونه های من مدرسه که تموم شد تا راه خونه داشتیم فکر میکردیم چجوری بگیم رسیدیم بخونه و به شینجیرو توضیح دادیم که بریم یه خونه دیگه اگه راضی باشن من اونجا پیششون زندگی کنم یا اینجا بهشون پول بدم وگرنه نمیتونم سپس تصمیم شد زندگی یه خونه دیگه
-من مغازه یه کاری دارم
/من میگم مایکی بیا یکم بیشتر باهم اشنا بشیم
___________-___________________________
این پارت کم شد بعدا جبران میکنم عکس اوچی ای و اوچی داکی هم میزارم
۲.۴k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.