پارت ③
پارت ③
چند تا شیرینی رندوم انتخاب کرد.
بیچاره...از چاله با پای خودش پرید تو چاه!
فلیکس جمله آخرش رو بیجون تر گفت.
هیونجین چهارزانو روی مبل نشست و به دنبالش فلیکس رو به روش.
- کدومشون؟ اونی که پیشونی خودش رو زخم کرد تا مثل هریپاتر شه یا اون یکی که...اسم خودش رو گذاشته بود بیبی بچ کیلر؟
با یادآوری مورد دومی اخم هر دو پسر عمیق شد.
آشغال ترین آدمی که توی زندگیشون ازش نام میبردن و کل واحد جرایم خشن با تمام توان برای دستگیر کردنش تالش کرده بودن. توی وجود تک تک پلیسها و کارگاههایی که دنبالش بودن فقط یک چیز بولد بود.
" نفرت "
و این نفرت برای فلیکس و هیونجین صد برابر بود.
-این یکی از اون کِیسهایی بود که همه به کثیف بودنش ایمان داشتن. منو تو هم به کثیف بودنش خیلی خوب پی بردیم.
هیونجین به خوبی این مورد رو به خاطر داشت. سرش رو برای تایید بالا و پایین کرد و نفس پر از خشمش رو بیرون داد.
- یک سال پیش پسر پنج سالش، وقتی با مادرش رفته بوده پارک از روی تاب پرت میشه. به خاطر ضربه شدیدی که به سرش خورده شده بود دچار مرگ مغزی میشه. بعد از اون پدرش دیوونه میشه.
زنش رو مقصر میدونسته برای همین درست روز بعد از مرگ پسرش زنش رو توی وان خفه میکنه. با تیغ کل صورتش رو خط میندازه به اندازهای که تشخیص چهره غیرممکن میشه. بعد از اون هر بچهای که میدیده باعث میشد دچار جنون بشه. از یک سال پیش تا حالا شونزده دختر و پسر پنج ساله رو به قتل رسونده. روی سینه همشون با چاقو کلمه Bitch* رو تراشیده. اون کلمه توی همه مقتول ها قبل از مرگ کشیده شده. که یعنی...تموم اون بچهها درد دیوونه کنندهای رو تحم- تحمل کردن.
دستهای مشت شده هیونجین و پلک های هر دو پسر که با تمام قوا به هم فشار میوردن نشون میداد چقدر عصبانی شدن. فلیکس خودش رو به هیونجین رسوند و دستاهاش رو دور گردن دوست پسرش حلقه کرد.
- عصبانی نشو. اون تقاص کارهاش رو پس میده مگه نه هیونی؟
هیونجین نفس عمیقی کشید و آروم پلکهاش رو از هم فاصله داد. اخم روی صورتش کم کم محو شد و جاش رو به لبخند عمیقی داد. چشمهای هیونجین برق میزد و فلیکس میتونست تغییر حالت هیونجین رو از آروم
*هرزه شدن نفسهاش متوجه شه.
مسیر نگاه هیونجین شیشه تلوزیونی بود که انعکاس چهره خودش رو نمایش میداد. پوزخندی به تصویر خودشون زد و متقابال فلیکس رو بغل کرد.
- البته که پس میده فلیکسِ من. البته که پس میده!
●●●
فلش بک• اداره پلیس• واحد جرایم خشن•
- یعنی چی که باید فعال پرونده رو متوقف کنیم؟ سونبه کلی روش کار کرده بودیم!
صدای فلیکس بالا رفته بود و بمتر از حالت عادیِ حرف زدنش شده بود.
پروندهای که رئیسش بهش داده
بود رو روی میزش کوبید و خودش رو روی صندلیش رها کرد.
چند تا شیرینی رندوم انتخاب کرد.
بیچاره...از چاله با پای خودش پرید تو چاه!
فلیکس جمله آخرش رو بیجون تر گفت.
هیونجین چهارزانو روی مبل نشست و به دنبالش فلیکس رو به روش.
- کدومشون؟ اونی که پیشونی خودش رو زخم کرد تا مثل هریپاتر شه یا اون یکی که...اسم خودش رو گذاشته بود بیبی بچ کیلر؟
با یادآوری مورد دومی اخم هر دو پسر عمیق شد.
آشغال ترین آدمی که توی زندگیشون ازش نام میبردن و کل واحد جرایم خشن با تمام توان برای دستگیر کردنش تالش کرده بودن. توی وجود تک تک پلیسها و کارگاههایی که دنبالش بودن فقط یک چیز بولد بود.
" نفرت "
و این نفرت برای فلیکس و هیونجین صد برابر بود.
-این یکی از اون کِیسهایی بود که همه به کثیف بودنش ایمان داشتن. منو تو هم به کثیف بودنش خیلی خوب پی بردیم.
هیونجین به خوبی این مورد رو به خاطر داشت. سرش رو برای تایید بالا و پایین کرد و نفس پر از خشمش رو بیرون داد.
- یک سال پیش پسر پنج سالش، وقتی با مادرش رفته بوده پارک از روی تاب پرت میشه. به خاطر ضربه شدیدی که به سرش خورده شده بود دچار مرگ مغزی میشه. بعد از اون پدرش دیوونه میشه.
زنش رو مقصر میدونسته برای همین درست روز بعد از مرگ پسرش زنش رو توی وان خفه میکنه. با تیغ کل صورتش رو خط میندازه به اندازهای که تشخیص چهره غیرممکن میشه. بعد از اون هر بچهای که میدیده باعث میشد دچار جنون بشه. از یک سال پیش تا حالا شونزده دختر و پسر پنج ساله رو به قتل رسونده. روی سینه همشون با چاقو کلمه Bitch* رو تراشیده. اون کلمه توی همه مقتول ها قبل از مرگ کشیده شده. که یعنی...تموم اون بچهها درد دیوونه کنندهای رو تحم- تحمل کردن.
دستهای مشت شده هیونجین و پلک های هر دو پسر که با تمام قوا به هم فشار میوردن نشون میداد چقدر عصبانی شدن. فلیکس خودش رو به هیونجین رسوند و دستاهاش رو دور گردن دوست پسرش حلقه کرد.
- عصبانی نشو. اون تقاص کارهاش رو پس میده مگه نه هیونی؟
هیونجین نفس عمیقی کشید و آروم پلکهاش رو از هم فاصله داد. اخم روی صورتش کم کم محو شد و جاش رو به لبخند عمیقی داد. چشمهای هیونجین برق میزد و فلیکس میتونست تغییر حالت هیونجین رو از آروم
*هرزه شدن نفسهاش متوجه شه.
مسیر نگاه هیونجین شیشه تلوزیونی بود که انعکاس چهره خودش رو نمایش میداد. پوزخندی به تصویر خودشون زد و متقابال فلیکس رو بغل کرد.
- البته که پس میده فلیکسِ من. البته که پس میده!
●●●
فلش بک• اداره پلیس• واحد جرایم خشن•
- یعنی چی که باید فعال پرونده رو متوقف کنیم؟ سونبه کلی روش کار کرده بودیم!
صدای فلیکس بالا رفته بود و بمتر از حالت عادیِ حرف زدنش شده بود.
پروندهای که رئیسش بهش داده
بود رو روی میزش کوبید و خودش رو روی صندلیش رها کرد.
۳.۹k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.