انتقام عاشقانه

فوق اسمات
پارت⁵

با آرنجم محکم زدم به سرش که یهو افتاد زمینو از دهنش کف اومد
دازای:خاک تو سرت کننن
نباید بگیریششش
سرش بخوره به زمین چه خاکی تو سرم بریزم؟
حالا ولش کن سریع برو دکتر بیار
اههه خودمم باهات میام
(سوار ماشین شدن)
1(اینجا باید یه عذرخواهی بزرگگگگ از کسایی که رولشون رانپوعه
یا شخصیت مورد علاقشون رانپوعه کنم
واقعا بدون هیچ قصدی دارم این کارو انجام میدم
امیدوارم که ناراحت نشیدددد
خلاصه ببخشید👈👉🎀)1
(بعد از دو روز ...ویو چویا)
چ..چشمامو باز کردم
جای تاریکی بود
ناگهان صحنه ای از جلوی چشمم رد شد
دازای منو با آرنج زد؟
اگه اینجوری باشه که من الان مُردم
اینجا بهشته یا جهنم؟
صدای دلگرم کننده ای شنیدم
اودا:هی پسر جون
فکر کنم داری بلند بلند فکر میکنی...
چویا:چشمامو باز کردم نور تیزی به چشمم خورد
اییی کور شدم..
اودا پرده رو کشید
اینجا بهشته؟
اودا..نه اینجا خونه ی منه
میتونی جهنم صداش کنی
چویا..چرا؟؟خونه به این با صفایی
اودا..بلند شو بلند شو
برو غذاتو بخور تا پماد بزنم به بدنت
چویا..پماد؟؟؟ چرا؟
اودا.من وقتی وضعیتت خیلی خراب بود پیدا کردم
چویا..چه وضعیتی؟
(شروع اسمات شدیددد)
پلیز اگه علاقه نداری گزارش نکن
من هشدارمو دادم
گزارش؟با ۱۰ تا اکانت می افتم به جونت
خب اسماتو شروع کنیم..

هاها..
وسطش تموم شدددد