رمان " پَروانهِ ' آبی " 🦋✨️
رمان " پَروانهِ ' آبی " 🦋✨️
نویسنده : 《 ARAMIS 》
پارت ¤ ⁴ ¤
____________________________________
بعد از چیدن کتابا یکم خسته شدم نشستم روی میز و نفهمیدم کی خوابم برد ...
از خواب بیدار شدم ، سردرد عجیبی داشتم
ولی عجیب ترش این بود که ...
سر جام نبودم ، توی کتابخونه نبودم ، حتی تو اتاق خودمم نبودم
توی یه اتاق بزرگ با تم سلطنتی بودم
لباسام عوض شده بود
دراتاق باز شد و یه دختره که لباس خدمتکاری پوشیده بود بدو بدو سمتم اومد
ملودی : وای ملکه بهوش اومدین ، حالتون خوبه ؟ باید این خبرو به پادشاه بدم توی این سه روز دلم عین سیر و سرکه میجوشید نمیدونین چقد نگرانتون شدم
ماری : جانم ؟ ملکه ؟ پادشاه ؟ کدوم سه روز من اصلا شما رو نمیشناسم نگران چی
ملودی : ملکه چی میگین فک کنم ضربه ای که به سرتون خورده باعث شده یادتون بره ، شما ملکه این سرزمین هستید و کیم تهیونگ پادشاه این سرزمین ، الان حالتون خوبه ؟
ماری : کیم تهیونگ کیه ملکه چیه کدوم سرزمین
ملودی : شما پنج سال پیش با کیم تهیونگ ازدواج کردین و الان ملکه فرانسه هستید ، واقعا هیچی یادتون نمیاد ؟
ماری : جانم ؟ فرانسه اصلا الان ما چه سالی هستیم
ملودی : سال ¹⁹⁸⁰ میلادی
ماری : چییییی و...و..لی من اصن توی این سال به دنیا نیومدم
ملودی : ملکه به نظرم کمی استراحت کنید همه چی یادتون میاد
ماری : نه صبر کن ، اسمت چیه
ملودی : ملکه فک کنم واقعا حالتون بده من ملودیم دیگه خدمتکار شخصی تون
ماری : ببین ملودی باید یه چیزی رو بهت بگم قول بده باور کنی
ملودی : چشم ملکه
ماری : [ کل زندگیشو تعریف میکنه میگه که از آینده اومده ]
ملودی : باورم نمیشه چطور ممکنه ، شما دقیقا سه روز پیش سنگی به سرتون میخوره بیهوش میشین و تازه امروز بهوش اومدین
ماری : شاید جام با یکی دیگه عوض شده
ملودی : نه شما ملکه فرانسه هستید مطمئنم برای اینکه مطمئن شیم باید یه آزمایشی رو انجام بدیم
ماری : چه آزمایشی
ملودی : دنبالم بیاید
ماری : با همین لباسا بیام ؟
ملودی : بله دیگه همیشه این لباسو میپوشید
ماری : باشه بریم
ملودی : باید بریم سالن اصلی ، ما اجازه نداریم به اونجا بریم فقط ملکه اجازه داره به اونجا بره ، حتی پادشاه هم این اجازه رو نداره
ماری : چرا اونوقت ؟
ملودی : چون تاج اصلی ملکه که همیشه توی مراسم ها بر سر ملکه گذاشته میشه اونجا نگه داری میشه و شئ خیلی با ارزشیه
و شما اون تاج رو روی سرتون میزارین اگر از روی سرتون نیفتاد یعنی شما ملکه هستید
به خاطر همینه که هیچکس جز ملکه نمیتونه از اون تاج استفاده کنه
ماری : باشه بریم ببینیم ولی مطمئنم میافته
از اتاقم بیرون اومدم چه جای قشنگی بود ولی من باید برگردم به زمان خودم
پیش مامان رزآنا پیش جونگ سوک اسکول :/ پیش بابام
________________________________________
نویسنده : 《 ARAMIS 》
پارت ¤ ⁴ ¤
____________________________________
بعد از چیدن کتابا یکم خسته شدم نشستم روی میز و نفهمیدم کی خوابم برد ...
از خواب بیدار شدم ، سردرد عجیبی داشتم
ولی عجیب ترش این بود که ...
سر جام نبودم ، توی کتابخونه نبودم ، حتی تو اتاق خودمم نبودم
توی یه اتاق بزرگ با تم سلطنتی بودم
لباسام عوض شده بود
دراتاق باز شد و یه دختره که لباس خدمتکاری پوشیده بود بدو بدو سمتم اومد
ملودی : وای ملکه بهوش اومدین ، حالتون خوبه ؟ باید این خبرو به پادشاه بدم توی این سه روز دلم عین سیر و سرکه میجوشید نمیدونین چقد نگرانتون شدم
ماری : جانم ؟ ملکه ؟ پادشاه ؟ کدوم سه روز من اصلا شما رو نمیشناسم نگران چی
ملودی : ملکه چی میگین فک کنم ضربه ای که به سرتون خورده باعث شده یادتون بره ، شما ملکه این سرزمین هستید و کیم تهیونگ پادشاه این سرزمین ، الان حالتون خوبه ؟
ماری : کیم تهیونگ کیه ملکه چیه کدوم سرزمین
ملودی : شما پنج سال پیش با کیم تهیونگ ازدواج کردین و الان ملکه فرانسه هستید ، واقعا هیچی یادتون نمیاد ؟
ماری : جانم ؟ فرانسه اصلا الان ما چه سالی هستیم
ملودی : سال ¹⁹⁸⁰ میلادی
ماری : چییییی و...و..لی من اصن توی این سال به دنیا نیومدم
ملودی : ملکه به نظرم کمی استراحت کنید همه چی یادتون میاد
ماری : نه صبر کن ، اسمت چیه
ملودی : ملکه فک کنم واقعا حالتون بده من ملودیم دیگه خدمتکار شخصی تون
ماری : ببین ملودی باید یه چیزی رو بهت بگم قول بده باور کنی
ملودی : چشم ملکه
ماری : [ کل زندگیشو تعریف میکنه میگه که از آینده اومده ]
ملودی : باورم نمیشه چطور ممکنه ، شما دقیقا سه روز پیش سنگی به سرتون میخوره بیهوش میشین و تازه امروز بهوش اومدین
ماری : شاید جام با یکی دیگه عوض شده
ملودی : نه شما ملکه فرانسه هستید مطمئنم برای اینکه مطمئن شیم باید یه آزمایشی رو انجام بدیم
ماری : چه آزمایشی
ملودی : دنبالم بیاید
ماری : با همین لباسا بیام ؟
ملودی : بله دیگه همیشه این لباسو میپوشید
ماری : باشه بریم
ملودی : باید بریم سالن اصلی ، ما اجازه نداریم به اونجا بریم فقط ملکه اجازه داره به اونجا بره ، حتی پادشاه هم این اجازه رو نداره
ماری : چرا اونوقت ؟
ملودی : چون تاج اصلی ملکه که همیشه توی مراسم ها بر سر ملکه گذاشته میشه اونجا نگه داری میشه و شئ خیلی با ارزشیه
و شما اون تاج رو روی سرتون میزارین اگر از روی سرتون نیفتاد یعنی شما ملکه هستید
به خاطر همینه که هیچکس جز ملکه نمیتونه از اون تاج استفاده کنه
ماری : باشه بریم ببینیم ولی مطمئنم میافته
از اتاقم بیرون اومدم چه جای قشنگی بود ولی من باید برگردم به زمان خودم
پیش مامان رزآنا پیش جونگ سوک اسکول :/ پیش بابام
________________________________________
۵.۳k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.