پارت 13
پارت 13
صبح روز بعد یونجون بیدار شد و دید که سوبین نیست.. هیچ جا.. ترسید، یاد مکالمه ی دیشب افتاد، به اشپزخانه رفت و با ترس همه جا را گشت، و نامه ی روی کابینت پیدا کرد:یونجونی.. من رفتم سرکار.. صبحانه روی میز امادس،مواظب خودت باش تا برگردم ♡یونجون بعد از دیدن نامه خیالش راحت شد.. ولی همچنان فکرش مشغول سوال دیشب سوبین بود.. اگر واقعا سوبین ترکش کند..؟ تنها می ماند.. حتا خانواده ای هم ندارد.. حالا تنها دار و ندارش سوبین بود.. این فرشته که یکدفعه امده.. ممکن است یکدفعه هم برود؟
صبح روز بعد یونجون بیدار شد و دید که سوبین نیست.. هیچ جا.. ترسید، یاد مکالمه ی دیشب افتاد، به اشپزخانه رفت و با ترس همه جا را گشت، و نامه ی روی کابینت پیدا کرد:یونجونی.. من رفتم سرکار.. صبحانه روی میز امادس،مواظب خودت باش تا برگردم ♡یونجون بعد از دیدن نامه خیالش راحت شد.. ولی همچنان فکرش مشغول سوال دیشب سوبین بود.. اگر واقعا سوبین ترکش کند..؟ تنها می ماند.. حتا خانواده ای هم ندارد.. حالا تنها دار و ندارش سوبین بود.. این فرشته که یکدفعه امده.. ممکن است یکدفعه هم برود؟
۱.۵k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.